همین الان که ما اینجا نشستهایم قلب ما روی میزان معینی کار میکند ، کبد ما روی میزان معینی کار میکند ، خون ما یک میزان معینی دارد ، گلبولهای سفید خون ما یک مقدار معینی دارد ، گلبولهای قرمز خون ما یک مقدار معینی دارد . اگر جو ما را عوض کنند ، مثلا ما را ببرند در فضای خیلی بالا که فشار هوا کمتر میشود ، نیازهای بدن تغییر میکند ، تا نیازها تغییر کرد اگر به سرعت ما را از محیط خارج نکنند که مجالی برای آن نیروی مرموز باقی نماند ، بلکه تدریجا ما را ( به جو جدید ) ببرند تدریجا این دستگاه بدون ما خودش را تغییر میدهد و با وضع موجود منطبق میکند ، مثلا اگر از گلبولهای سفید خون یک مقدار زیاد است و آنجا دیگر لازم نیست ، یک مقدار را حذف میکند ، یا اگر بر عکس ، بدن نیاز به گلبول سفید بیشتری داشته باشد فورا شروع میکند به ساختن . حتی لازم نیست بگوییم محیط را عوض میکنیم ، یک انسان مثلا در اثر تصادف ، پاشکستگی و چاقو خوردگی ، خون زیادی از بدنش میرود ، بدن به یک مقدار معینی خون نیاز دارد ، در وقتی که خون به قدر کافی دارد راحت و آرام است ، تا خون رفت و بدن نیاز به خون پیدا کرد فورا تمام بدن شروع میکند به فعالیت برای ساختن خون ، ولی خون بی جهت ساخته نمی شود ،شرط اول ساختن خون (وجود) آب است ؛شما می بینید یک تشنگی فوق العاده ای بر افراد مجروح که خون از بدنشان رفته است مستولی می شود . بدن نیاز به خون دارد و این خون شرط اولش آب است ، این تشنگی را ایجاد می کند که فوراَ آب بنوشد ، و بدن به سرعت شروع به ساختن خون میکند .
این دیگر با این اصول طبیعی کور و کر جناب داروین قابل توجیه نیست ، و خیلی از این مسائل هست . من خودم در چند سال پیش مقالهای نوشتم به نام " توحید و تکامل " که در " مکتب تشیع " چاپ شد ، در آنجا این مطلب را ثابت کردم که مسأله داروینیزم ، میخواهد درست باشد میخواهد درست نباشد ، به مسأله توحید ضرری نمیرساند ، بلکه بیشتر مسأله توحید را تأیید میکند ، یعنی بیشتر ثابت میکند که یک نیروی مرموز تدبیر و هدایتی در درون جاندارها هست که اینها را در جهت مصلحت حیات تطبیق میدهد .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید