به او میگویند تو را برای این ده به عنوان کدخدا انتخاب کردهاند، برای چه؟ کارهایی را باید انجام بدهی. اگر انتخاب در کار باشد مسؤولیت و وظیفه هم معنی پیدا میکند ولی اگر انتخاب در کار نباشد و شخص بازور خودش آمده اینجا را تصاحب و اقتدار کرده، دیگر کسی نمیتواند به او بگوید که تو اکنون مسؤولیتی هم در مقابل این (امر) داری. میگوید من به بحکم این شمشیر و زور خودم شما را اینجا مطیع کردم. اصلا مسؤولیت برایش معنی ندارد.
ما در قرآن راجع به انسان کلمة " ''اصطفاء'' " را میخوانیم. اصطفاء یعنی انتخاب. خدا انسان را برگزیده است. چون خدا انسان رابرگزیده است، این " برگزیده " قهرا از جنبه برگزیدگی خودش مسؤولیت هم دارد و نمی تواند نداشته باشد. اما اگر بنا بود اصطفاء و انتخاب و اختیار و «''خدا این نعمت را برای تو قرار داده''» و این گونه حرفها را به کلی نفی کنیم، دیگر برای انسان وظیفه و مسئولیت معنی ندارد.
این است که ما مکرر گفته ایم که این فلسفه های مادی جدید که از یک طرف بر اساس ماتریالیسم و نفی همه این حرفها قضاوت می کنند ولی از طرف دیگر به اینجاها که می رسند می خواهند فلسفه انسانی بسازند و دم از مسئولیت می زنند اینها اساسا هیچ معنی نمی تواند داشته باشد. به حسب بینش توحیدی و در معارف الهی هیچ ذره ای در نظام خلقت نیست مگر اینکه «''حساب شده''» و مقدر است، یعنی روی یک تقدیر و اندازه گیری و حساب است.
اگر انسان در متن این برنامه نبود زمینی هم در این برنامه نبود. وقتی که شما چیزهایی را روی برنامه ای و برای هدفی تعیین می کنید، معنایش این است که اگر آن هدف در این برنامه نبود این مقدمات هم در کار نبود.
آیه «والارض وضعها للانام» معنایش این است که این طور نیست که خلقت زمین به گزاف انجام شده و بعد تصادفا منجر به خلقت انسان شده، بلکه اصلا این زمین حساب شده آفریده شده است، برای اینکه انسان در رویش به وجود بیاید آفریده شده است. بنابراین ای انسان تو باید توجه داشته باشی که این زمین را برای تو آفریده اند، پس مسئولی، پس مکلفی.
همه اینها نتیجه گیری برای مسئولیت و مکلف بودن است که آن «فبای آلاء ربکما تکذبان» توجه دادن ماست به مسئولیت و تکلیفی که در مقابل این نعمتها که برای این هدف آفریده شده است داریم.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید