شرور از نظر حکما :
ایرادات و اشکالهای مربوط به «عدل الهی» در چند قسمت است: تبعیضها، فناها و نیستیها، نقصها و کمبودها، آفتها. حکماء مسأله شرور را در سه قسمت بررسی می کنند: الف. ماهیت شرور چیست؟ آیا بدیها و شرور، اموری وجودی و واقعی هستند یا اموری عدمی و نسبی؟ ب. خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تفکیک ناپذیر؟ و بر فرض دوم که تفکیک ناپذیرند آیا مجموع جهان با همه نیکیها و بدیها خیر است یا شر؟ یعنی آیا خیرات بر شرور فزونی دارند و یا شرور جهان بر خیرات آن فزونی دارند؟ و یا هیچکدام بر دیگری فزونی ندارد بلکه متساویند؟ ج. خواه شرور، وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شر است و جنبه خیریت در آن نیست یعنی لااقل پایه و مقدمه یک یا چند خیر نیست یا اینکه در درون هر شری خیر و بلکه خیراتی مستتر است، هر شری مولد یک یا چند خیر است؟
در قسمت اول، پاسخ «ثنویه» که برای هستی دو نوع مبدأ قائل شده اند داده می شود و با افزودن قسمت دوم ایراد ماتریالیست ها که شرور را اشکالی بر حکمت الهی دانسته اند و هم ایراد کسانی که با اشکال شرور عدل الهی را مورد خرده گیری قرار داده اند جواب داده می شود. قسمت سوم بحث، نظام زیبا و بدیع جهان هستی را جلوه گر می سازد و می توان آن را پاسخی مستقل، ولی اقناعی یا مکملی مفید برای پاسخ اول دانست.
پاسخ حکماء الهی به اشکال شرور :
در پاسخ حکماء الهی به اشکال شرور، حکمای الهی هم از طریق «برهان لم» وارد می شوند و به آن صورت برهانی می دهند، از این راه وارد می شوند که جهان که اثر خداوند است به منزله ظل و سایه باری تعالی است، خداوند جمیل علی الاطلاق است و ظل جمیل، جمیل است، و هم به تجزیه و تحلیل ماهیت شرور و اینکه شرور عدمی اند و مجعول بالعرض اند نه بالذات، می پردازند و هم ضرورت شرور و لاینفک بودن آنها را از خیرات، و به عبارت دیگر تجزیه ناپذیر بودن آفرینش را اثبات می کنند و هم به بحث در آثار و فوائد شرور می پردازند. از نظر عدل الهی و حکمت بالغه، خوبیها و بدیها در جهان، دو دسته متمایز و جدا از یکدیگر نیستند آنطوری که مثلا جمادات از نباتات و نباتات از حیوانات جدا هستند و صفهای خاصی را بوجود می آورند. این خطا است که گمان کنیم بدیها یک رده معینی از اشیاء هستند که ماهیت آنها را بدی تشکیل داده و هیچگونه خوبی در آنها نیست و خوبیها نیز به نوبه خود، دسته ای دیگرند جدا و متمایز از بدیها. خوبی و بدی آمیخته بهمند، تفکیک ناپذیر وجدا ناشدنی هستند.
در طبیعت، آنجا که بدی هست خوبی هم هست و آنجا که خوبی هست همانجا بدی نیز وجود دارد. در طبیعت، خوب و بد چنان با هم سرشته و آمیخته اند که گویی با یکدیگر ترکیب شده اند اما نه ترکیبی شیمیایی بلکه ترکیبی عمیق تر و لطیف تر، ترکیبی از نوع ترکیب وجود و عدم. وجود و عدم در خارج دو گروه جداگانه را تشکیل نمی دهند. عدم، هیچ و پوچ است و نمی تواند در مقابل هستی، جای خاصی برای خود داشته باشد، ولی در جهان طبیعت که جهان قوه و فعل، و حرکت و تکامل، و تضاد و تزاحم است همانجا که وجودها هستند عدمها نیز صدق می کنند. وقتی از «نابینایی» سخن می گوییم نباید چنین انگاریم که «نابینایی» شی ء خاص و واقعیت ملموسی است که در چشم نابینا وجود دارد. نه، «نابینایی» همان فقدان و نداشتن «بینایی» است و خود، واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی و بدی نیز همچون هستی و نیستی است بلکه اساسا خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. هر جا که سخن از بدی می رود حتما پای یک نیستی و فقدان در کار است. «بدی» یا خودش از نوع نیستی است و یا هستیی است که مستلزم نوعی نیستی است یعنی موجودی است که خودش از آن جهت که خودش است خوب است و از آن جهت بد است که مستلزم یک نیستی است و تنها از آن جهت که مستلزم نیستی است بد است نه از جهت دیگر. ما، نادانی، فقر و مرگ را بد می دانیم. اینها ذاتا نیستی و عدمند. گزندگان، درندگان، میکروبها و آفتها را بد می دانیم. اینها ذاتا نیستی نیستند بلکه هستیهایی هستند که مستلزم نیستی و عدمند.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید