در آیات آخر سوره آل عمران می خوانیم: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب *الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار؛ به راستی در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز برای خردمندان نشانه هایی است. آنان که خدا را ایستاده و نشسته و خوابیده یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند که پروردگارا! این (جهان) را بیهوده نیافریده ای، پاکی برای توست، پس ما را از عذاب آتش نگاه دار» (آل عمران/190و191). این است که عالم برای یک مسلمان واقعی تنها آینه توحید نیست، آینه معاد هم هست («ربنا ما خلقت هذا باطلا» بعد «سبحانک فقنا عذاب النار»). به دنبال آن فورا مسأله قیامت و جهنم و اینها را مطرح می کند: «ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار؛ پروردگارا! به یقین تو هر که را به آتش وارد کنی خوارش کرده ای، و ستمگران را هیچ یاوری نخواهد بود» (آل عمران/192). اینکه اینها وقتی که به عالم نگاه می کنند می گویند پروردگارا تو عالم را باطل و بیهوده نیافریدی یعنی از نظام عالم حقیقت می بینند و در حقیقت، حاقه را می بینند که عین متن حق و حقیقت است. این است که اگر دنیا را از آخرت مجزا کنیم جز یک لعب و بازی و بازیچه چیز دیگری نیست و برای اهل دنیا کارهای حکیمانه شان هم بازی است. آیه «انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد ؛ براستی زندگی دنیا بازی و سرگرمی و زینت و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون خواهی در اموال و فرزندان است» (حدید/20) همین مطلب را بیان می کند. مولوی داستان خوبی در تفسیر این آیه دارد، می گوید:
کودکان هر چند در بازی خوشند *** شب کسان شان سوی خانه می کشند
شب شد و شد گرم بازی طفل خرد *** دزد ناگاهش لباس و کفش برد
آنچنان سرگرم به این کار بیهوده خودش هست که آنچه برایش لازم می آید که کفش و لباس است اساسا از یادش می رود.
شب شد و بازی و او شد بی مدد *** رو ندارد که سوی خانه رود
بعد می گوید: «نی شنیدی انما الدنیا لعب» حکایت همین است. («ما خلقناهما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون؛ ما آنها را جز به حق نیافریدیم، ولی بیشترشان نمی دانند» (دخان/39). اول کلمه «لاعب» را آورد، اینجا نقطه مقابل لاعب، «حق» را ذکر می کند. خیر، آسمانها و زمین )مجموع آسمانها و زمین چون عالم علوی و سفلی است به صیغه تثنیه آورده شده، نفرمود «ما خلقناهن» چون آسمانها جمع است، بلکه به اعتبار اینکه همه آسمانها و زمین مجموع عالم علوی و سفلی را تشکیل می دهد به صورت تثنیه ذکر می کند( ما ایندو را )آسمان و زمین را نیافریدیم الا بالحق. این ب در بالحق را در اصطلاح ادبی باء ملابست می گویند. در تعبیر فارسی این طور باید بگوییم: مگر توأم باحق. حق توأم با اینهاست. نه صرفا می گوید برای حق، اصلا حق توأم با اینهاست. از ذات حق جز حق صادر نمی شود، از ذات حق باطل صادر نمی شود، «ولکن اکثرهم لا یعلمون؛ ولی اکثر این مردم اینها را نمی فهمند و نمی دانند».
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید