خداوند در سوره نحل می فرماید: و هو الذى سخر البحر لتأكلوا منه لحما طریا و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها و ترى الفلك مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون(14)و ألقى فى الأرض رواسى أن تمید بكم و أنهارا و سبلا لعلكم تهتدون(15)و علامات و بالنجم هم یهتدون(16)أفمن یخلق كمن لایخلق أ فلا تذكرون(17)و إن تعدوا نعمة الله لا تحصوها إن الله لغفور رحیم (18)«خلق السموت و الأرض بالحق تعالى عما یشركون(3)خلق الانسن من نطفة فإذا هو خصیم مبین(4)و الأنعام خلقها لكم فیها دف ء و منافع و منها تأكلون(5)و لكم فیها جمال حین تریحون و حین تسرحون(6)و تحمل أثقالكم إلى بلد لم تكونوا بالغیه إلا بشق الأنفس إن ربكم لرءوف رحیم(7)و الخیل و البغال و الحمیر لتركبوها و زینة و یخلق ما لا تعلمون(8)و على الله قصد السبیل و منها جائر و لو شاء لهداكم أجمعین(9)هو الذى أنزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فیه تسیمون(10)ینبت لكم به الزرع و الزیتون و النخیل و الأعناب و من كل الثمرت إن فى ذلك لایة لقوم یتفكرون(11)و سخر لكم الیل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرت بأمره إن فى ذلك لآیات لقوم یعقلون(12)و ما ذرأ لكم فى الأرض مختلفا ألونه إن فى ذلك لایة لقوم یذكرون(13)
ترجمه: آسمانها و زمین را بحق آفرید او برتر است از اینكه همتایى براى او قرار مى دهند. انسان را از نطفه بى ارزشى آفرید و سرانجام (او موجودى فصیح، و) مدافع آشكار از خویشتن گردید! و چهارپایان را آفرید در حالى كه در آنها، براى شما وسیله پوشش و منافع دیگرى است و از گوشت آنها مى خورید! و در آنها براى شما زینت و شكوه است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان بازمى گردانید، و هنگامى كه (صبحگاهان) به صحرا مى فرستید! آنها بارهاى سنگین شما را به شهرى حمل مى كنند كه جز با مشقت زیاد، به آن نمى رسیدید پروردگارتان رؤوف و رحیم است (كه این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده(! همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایى مى آفریند كه نمى دانید. و بر خداست كه راه راست را (به بندگان) نشان دهد اما بعضى از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت مى كند (ولى اجبار سودى ندارد). او كسى است كه از آسمان، آبى فرستاد، كه نوشیدن شما از آن است و (همچنین) گیاهان و درختانى كه حیوانات خود را در آن به چرا مى برید، نیز از آن است. خداوند با آن (آب باران)، براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه ها مى رویاند مسلما در این، نشانه روشنى براى اندیشمندان است. او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند. در این، نشانه هایى است (از عظمت خدا،) براى گروهى كه عقل خود را به كار مى گیرند! (علاوه بر این،) مخلوقاتى را كه در زمین به رنگهاى گوناگون آفریده نیز مسخر (فرمان شما) ساخت. در این، نشانه روشنى است براى گروهى كه متذكر مى شوند! او كسى است كه دریا را مسخر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیورى براى پوشیدن (مانند مروارید )از آن استخراج كنید و كشتیها را مى بینى كه سینه دریا را مى شكافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید شاید شكر نعمتهاى او را بجا آورید! و در زمین، كوه هاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد و نهرها و راه هایى ایجاد كرد، تا هدایت شوید. و (نیز) علاماتى قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت مى شوند. آیا كسى كه (این گونه مخلوقات را) مى آفریند، همچون كسى است كه نمى آفریند؟! آیا متذكر نمى شوید؟! و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز نمى توانید آنها را احصا كنید خداوند بخشنده و مهربان است!
نتیجه توجه به نعمتها :
بر شمردن نعمتهاى گوناگون الهى در آیات مختلف سوره نحل یا سایر آیات قرآن، به اصطلاح براى منت گذارى، و یا كسب وجهه، و مانند آن نیست، كه خدا برتر و بالاتر از همه اینها است، و بى نیاز از هر كس و هر چیز. همه اینها در مسیر برنامه هاى سازنده تربیتى است، برنامه هایى كه انسان را به آخرین مرحله تكامل ممكن از نظر معنوى و مادى برساند. گویاترین دلیل براى این موضوع، همان جمله هایى است كه در آخر بسیارى از آیات گذشته آمده است كه در عین تنوع، همگى در همان خط پرورش و تربیت انسان قرار دارد. در آیه 14 بعد از بیان نعمت تسخیر دریاها مى فرماید: «لعلكم تشكرون؛ به این امید که شکرگزار باشید». در آیه 15 بعد از بیان نعمت كوه ها و نهرها و جاده ها مى گوید: «لعلكم تهتدون؛ تا شما راه خود را پیدا کنید». در آیه 44 بعد از بیان بزرگترین نعمت معنوى یعنى نزول آیات قرآن مى گوید: «و لعلهم یتفكرون؛ و امید که بیندیشند» و در آیه 78 بعد از ذكر نعمت بسیار مهم ابزار شناخت (گوش و چشم و عقل) مى فرماید: «لعلكم تشكرون؛ تا شکر گزارید» و در آیه 81 بعد از اشاره به تكمیل نعمتهاى پروردگار مى گوید: «لعلكم تسلمون ؛ امید که شما به فرمانش گردن نهید» و در آیه 90 بعد از بیان یك سلسله دستورات در زمینه عدل و احسان و مبارزه با فحشاء و منكر و ظلم مى فرماید: «لعلكم تذكرون؛ باشد که بیدار شوید».
در حقیقت در این شش مورد، اشاره به پنج هدف شده است 1- شكرگزارى 2- هدایت، 3- تفكر، 4- تسلیم در برابر دعوت حق، 5- تذكر و یادآورى كه بدون شك همه با هم پیوند دارند: انسان نخست تفكر و اندیشه مى كند. هر گاه فراموش كرد، یادآورى مى نماید، به دنبال آن حس شكرگزارى در مقابل بخشنده نعمتها در او بیدار مى شود، سپس راه به سوى او باز مى كند و هدایت مى شود، سرانجام در برابر فرمانش تسلیم مى گردد و به این ترتیب هدفهاى پنجگانه فوق حلقه هاى تكامل زنجیره اى انسانند كه بدون شك اگر این مسیر بطور صحیح پیموده شود، نتائج پر بارى دارد و جاى تردید باقى نمى ماند كه بر شمردن این نعمتها گاهى به صورت جمعى و گاهى به صورت انفرادى، هیچ هدفى جز ساختن انسان كامل نیست. بدون شك خداوند در برابر نعمتهایى كه به ما مى بخشد نیازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت دیگرى بر ما و یك مكتب عالى تربیتى است. مهم این است كه ببینیم حقیقت شكر چیست؟ تا روشن شود كه رابطه آن با افزونى نعمت از كجاست و چگونه مى تواند خود یك عامل تربیت بوده باشد.حقیقت شكر تنها تشكر زبانى یا گفتن" الحمد لله" و مانند آن نیست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستین مرحله آن است كه به دقت بیندیشیم كه بخشنده نعمت كیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شكر است، و از آن كه بگذریم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بیندیشیم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنیم كه اگر نكنیم كفران نعمت كرده ایم، همان گونه كه بزرگان فرموده اند: «الشكر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجله؛ سپاس گزاری از خدا یعنی این که بنده تمام نعمت ها را در راه درستش مصرف کند».
راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوایى و گویایى بخشید؟ آیا جز این بوده كه عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسائل در مسیر تكامل گام برداریم؟ حق را درك كنیم و از آن دفاع نمائیم و با باطل بجنگیم، اگر این نعمتهاى بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف كردیم، شكر عملى او است، و اگر وسیله اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا این عین كفران است. امام صادق علیه السلام مى فرماید: «ادنى الشكر رؤیة النعمة من الله من غیر علة یتعلق القلب بها دون الله، و الرضا بما اعطاه، و ان لا تعصیه بنعمة و تخالفه بشى ء من امره و نهیه بسبب من نعمته»:كمترین شكر این است كه نعمت را از خدا بدانى، بى آنكه قلب تو مشغول به آن نعمت شود و خدا را فراموش كنى، و همچنین راضى بودن به نعمت او و اینكه نعمت خدا را وسیله عصیان او قرار ندهى، و اوامر و نواهى او را با استفاده از نعمتهایش زیر پا نگذارى». و از اینجا روشن مى شود كه شكر قدرت و علم و دانش و نیروى فكر و اندیشه و نفوذ اجتماعى و مال و ثروت و سلامت و تندرستى هر كدام از چه راهى است؟ و كفران آنها چگونه است؟ و نیز از اینجا رابطه میان "شكر" و "فزونى نعمت" روشن مى شود، چرا كه هر گاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده اند كه شایسته و لایقند و این لیاقت و شایستگى سبب فیض بیشتر و موهبت افزونتر مى گردد.
آن كس كه نعمت قدرت را وسیله ظلم و طغیان قرار مى دهد به زبانحال فریاد مى كشد خداوندا لایق این نعمت نیستم، و آن كس كه از آن در مسیر اجراى حق و عدالت بهره مى گیرد به زبانحال مى گوید پروردگارا شایسته ام افزون كن! این واقعیت نیز قابل تردید نیست كه ما هر وقت در مقام شكر الهى چه با فكر چه با زبان و چه با عمل بر مى آئیم، خود این توانایى بر شكر در هر مرحله موهبت تازه اى است و به این ترتیب اقدام بر شكر، ما را مدیون نعمتهاى تازه او مى سازد و به این ترتیب هرگز قادر نیستیم كه حق شكر او را ادا كنیم همانگونه كه در مناجات شاكرین از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام مى خوانیم: «كیف لى بتحصیل الشكر و شكرى ایاك یفتقر الى شكر، فكلما قلت لك الحمد وجب على لذلك ان اقول لك الحمد!:» چگونه مى توانم حق شكر ترا بجاى آورم در حالى كه همین شكر من نیاز به شكرى دارد، و هر زمان كه مى گویم لك الحمد بر من لازم است كه به خاطر همین توفیق شكرگزارى بگویم لك الحمد». و بنا بر این برترین مرحله شكرى كه از انسان ساخته است این است كه اظهار عجز و ناتوانى از شكر نعمتهاى او كند، همان گونه كه در حدیثى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم كه فرمود: «فیما اوحى الله عز و جل الى موسى اشكرنى حق شكرى فقال یا رب و كیف اشكرك حق شكرك و لیس من شكر اشكرك به الا و انت انعمت به على قال یا موسى الان شكرتنى حین علمت ان ذلك منى؛ خداوند به موسى علیه السلام وحى فرستاد كه حق شكر مرا ادا كن، عرض كرد پروردگارا! چگونه حق شكر تو را ادا كنم در حالى كه هر زمانى شكر تو را بجا آورم این موفقیت خود نعمت تازه اى براى من خواهد بود، خداوند فرمود اى موسى الان حق شكر مرا ادا كردى چون میدانى حتى این توفیق از ناحیه من است».
سرانجام كفران نعمتها :
خداوند در سوره إبراهیم: آیات 28 تا 30 می فرماید: «أ لم تر إلى الذین بدلوا نعمت الله كفرا و أحلوا قومهم دار البوار * جهنم یصلونها و بئس القرار * و جعلوا لله أندادا لیضلوا عن سبیله قل تمتعوا فإن مصیركم إلى النار؛ آیا ندیدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران تبدیل كردند و جمعیت خود را به دار البوار (نیستى و نابودى) كشاندند. دار البوار همان جهنم است كه آنها در آتش آن وارد مى شوند و بد قرارگاهى است. آنها براى خدا شبیهانى قرار داده اند تا مردم را از راه او (منحرف و) گمراه سازند. بگو (چند روزى) از زندگى دنیا (و لذات آن) بهره گیرید اما سرانجام كار شما به سوى آتش (دوزخ) است». در این آیات روى سخن به پیامبر است و در حقیقت ترسیمى از یكى از موارد" شجره خبیثه" در آن به چشم مى خورد. نخست مى فرماید: آیا ندیدى كسانى را كه نعمت خدا را تبدیل به كفران كردند و سرانجام قوم خود را به دار البوار و سرزمین هلاكت و نیستى فرستادند. اینها همان ریشه هاى شجره خبیثه و رهبران كفر و انحرافند، نعمتهایى همچون وجود پیامبر كه نعمتى بالاتر از آن نبوده است در دامانشان قرار گرفت كه مى توانستند با استفاده از آن در مسیر سعادت، یك شبه ره صد ساله را طى كنند، اما تعصب كوركورانه و لجاجت و خودخواهى و خودپرستى سبب شد كه این بزرگترین نعمت را كنار گذارند، نه تنها خودشان كه قومشان را نیز در این عمل وسوسه كنند و هلاكت و بدبختى را براى آنها به ارمغان آورند. گرچه مفسران بزرگ به پیروى از روایاتى كه در منابع اسلامى وارد شده گاهى این نعمت را به وجود پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم تفسیر كرده اند، و گاهى به ائمه اهل بیت علیه السلام و كفران كنندگان این نعمت را گاهى" بنى امیه" و" بنى مغیرة" و گاهى همه كفار عصر پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم معرفى نموده اند، ولى مسلما مفهوم آیه وسیع است و اختصاص به گروه معینى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كنند شامل مى شود.
ضمنا آیه فوق این واقعیت را ثابت مى كند كه استفاده از نعمتهاى الهى، و مخصوصا نعمت رهبرى پیشوایان بزرگ كه از مهمترین نعمتها است، نتیجه و ثمره اش عائد خود انسان مى شود، و كفران این نعمتها و پشت كردن به این رهبرى پایانى جز هلاكت و سرنگون شدن به دار البوار ندارد. قرآن سپس" دار البوار" را چنین تفسیر مى كند: "جهنم است كه در شعله هاى سوزانش فرو مى روند و بدترین قرارگاهها است. در آیه بعد اشاره به یكى از بدترین انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب مى شدند كرده مى گوید: " آنها براى خدا شریكهایى قرار دادند تا مردم را به این وسیله از راه او گمراه سازند و چند روزى در سایه این شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم، از آئین و طریق حق بهره اى از زندگى مادى و ریاست و حكومت بر مردم مى برند. اى پیامبر به آنها بگو: از این زندگى ناپایدار و بى ارزش مادى بهره بگیرید اما بدانید سرانجام كار شما آتش است، با اینكه نه این زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه این ریاست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصیبت است، ولى با اینهمه این زندگى در برابر سرانجامى كه دارید تمتع محسوب مى شود، همانگونه كه در آیه دیگر مى خوانیم: «قل تمتع بكفرك قلیلا إنك من أصحاب النار؛ بگو اندكى از كفر خود بهره گیر كه سرانجام از اصحاب آتشى» (زمر/8). در تعبیرات معمولى گفته مى شود فلان شخص نعمت خدا را كفران كرد، ولى در آیه فوق مى خوانیم: " آنها نعمت خدا را تبدیل به كفر و كفران كردند" این تعبیر خاص ممكن است به خاطر یكى از دو مطلب باشد:
الف- منظور تبدیل شكر " نعمت" به " كفران" است، یعنى آنها لازم بود كه در برابر نعمتهاى پروردگار شكرگزار باشند، اما این شكر را تبدیل به كفران كردند (در حقیقت كلمه شكر در تقدیر است و در تقدیر چنین بوده: الذین بدلوا شكر نعمت الله كفرا).
ب- منظور این است كه آنها خود " نعمت" را تبدیل به " كفر" كردند. در حقیقت نعمتهاى الهى وسائلى است كه طرز برداشت از آنها بستگى به اراده خود انسان دارد، همانگونه كه ممكن است از نعمتها در مسیر ایمان و خوشبختى و نیكى بهره بردارى كرد، در مسیر كفر و ظلم و بدى هم مى توان آنها را به كار گرفت، این نعمتها همچون مواد اولیه هستند كه به كمك آنها همه گونه محصول و فراورده مى توان تهیه نمود، ولى در اصل براى خیر و سعادت آفریده شده اند. كفران نعمت هر گونه بهره گیرى انحرافى است." كفران نعمت" تنها به این نیست كه انسان ناسپاسى خدا گوید، بلكه هر گونه بهره گیرى انحرافى و سوء استفاده از نعمت، كفران نعمت است.
اصولا حقیقت كفران نعمت همین است و ناسپاسگویى در درجه دوم قرار دارد. همانگونه كه شكران نعمت به معنى صرف نعمت در آن هدفى است كه براى آن آفریده شده و سپاسگویى با زبان در درجه بعد است، اگر هزار بار با زبان الحمد لله بگویى ولى عملا از نعمت سوء استفاده كنى كفران نعمت كرده اى! در همین عصرى كه ما زندگى مى كنیم بارزترین نمونه این تبدیل نعمت به كفران، به چشم مى خورد، نیروهاى مختلف جهان طبیعت در پرتو هوش و ابتكار خدادادى بشر به دست انسان مهار شده، و در مسیر منافع او به كار افتاده است. اكتشافات علمى و اختراعات صنعتى چهره این جهان را دگرگون ساخته بارهاى سنگین از روى دوش انسانها برداشته شده و بر دوش چرخهاى كارخانه ها قرار گرفته است. مواهب و نعمتهاى الهى بیش از هر زمان دیگر است، و وسائل نشر اندیشه و گسترش علم و دانش و آگاهى از همه اخبار جهان در دسترس همگان قرار گرفته و مى بایست در چنین عصر و زمان مردم این جهان از هر نظر انسانهاى خوشبختى باشند، هم از نظر مادى و هم از نظر معنوى. ولى به خاطر تبدیل این نعمتهاى بزرگ الهى به كفر و صرف كردن نیروهاى شگرف طبیعت در راه طغیان و بیدادگرى و به كار گرفتن اختراعات و اكتشافات در طریق هدفهاى مخرب به گونه اى كه هر پدیده تازه صنعتى نخست مورد بهره بردارى تخریبى قرار مى گیرد و جنبه هاى مثبت آن در درجه بعد است، خلاصه این ناسپاسى بزرگ كه معلول دور افتادن از تعلیمات سازنده پیامبران خدا است، سبب شده كه، قوم و جمعیت خود را به دار البوار بكشانند. همان دار البوارى كه مجموعه اى است از جنگهاى منطقه اى و جهانى، با همه آثار تخریبیش، و همچنین ناامنى ها و ظلم ها و فسادها و استعمارها و استثمارها كه سرانجام دامان بنیانگذارانش را نیز مى گیرد، چنان كه در گذشته دیدیم و امروز هم با چشم مى بینیم. و چه جالب قرآن پیش بینى كرده كه هر قوم و ملتى كفران نعمتهاى خدا كنند مسیرشان به سوى دار البوار است.
* * *
منبع :
آشنایی با قرآن 6، ص12 و 13،
سير نمونه، ج11، ص: 466 و ص: 467،
تفسير نمونه، ج10، ص: 279 و ص: 343
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید