با نگاهی اجمالی به تفسیر پیروان مارکسیست باید به ایشان یادآور شد که:شما در تفسیر آیه کریمه الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون (بقره / . 3 ) درباره ایمان به غیب اینچنین میگویید: مفسرین، غیب را آنچه که دیدنی نیست، اعم از خداوند یا فرشتگان و . . . از این قبیل دانسته اند، حال آنکه اولا خداوند و فرشتگان و . . . غیب نیستند، ثانیا با طرح عنوان متقین، مسأله ایمان به خدا مطرح شده و گذشته است.
آنگاه خودتان، غیب و ایمان به غیب را اینچنین تفسیر میکنید:
منظور از غیب معهود و شناخته شده (یعنی الف و لام الغیب، الف و لام عهد است)، همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمی است.
خلاصه مدعی هستید که مقصود از ایمان به غیب که در قرآن آمده، این است که مؤمنین بدانند انقلاب مرحله پنهانی دارد و در آن مرحله مبارزه باید پنهانی باشد، این مرحله مرحلهای است که نظام حاکم هنوز مسلط است و انقلاب مرحله رشد تدریجی را میپیماید تا تغییر تدریجی کمی تبدیل به تغییر کیفی دفعی شود (اصل چهارم دیالکتیک) و نظام جدید مستقر گردد و انقلاب از مرحله غیب به مرحله شهادت برسد.
من سخنم این نیست که انقلاب مرحله غیب و شهادت دارد یا نه، قطعا دارد. انقلاب اسلامی که برخلاف تصور شما انقلاب سر بود نه انقلاب شکم، انقلاب انسانی و فطری بود نه انقلاب طبقاتی مرحله پنهان را در مکه طی کرد و مرحله آشکار را در مدینه. سخن من این است که آیا شما واقعا در وجدان خودتان احتمال میدهید که منظور این آیه همین مطلب باشد؟ آیا انقلابیون عصر پیغمبر از قبیل سلمان و ابوذر و مقداد مفهومشان از ایمان به غیب همین معنی بود؟ آیا آنها در دوره مدینه موضوع ایمان به غیب را منتفی شده تلقی میکردند؟!
تفسیر مارکسیست ها از دنیا و آخرت
شما در تفسیر جمله و بالاخره هم یوقنون ( بقره / 4) میگویید:
اینان به نظام برتر در مرحله شهادت انقلاب یقین دارند و میدانند که این موضعگیریهای خاص و این روش انقلابی، سرانجام آنان را به هدف خویش که رسیدن به نظام برتر است، میرساند .
شما هر جا که نام دنیا آمده آن را با کلمه زندگی پستتر ترجمه کردهاید، که اصل ترجمه درست است، ولی مقصود از زندگی پستتر را منحصرا زندگی در نظام به اصطلاح سرمایهداری قرار دادهاید و آخرت را که به نظام برتر ترجمه کردهاید، به معنی نظام عادلانه سوسیالیستی، که بعد از این نظام برقرار خواهد شد، دانستهاید.
آیا واقعا شما خود باور دارید که منظور از آخرت در قرآن، نظام برتر از زندگی در همین جهان است؟ یعنی مقصود از دنیا، زندگی در نظام سرمایهداری و مالکیت است و مقصود از آخرت، زندگی در نظام تکامل یافته سوسیالیستی است؟ آیا اینها ملعبه قرار دادن قرآن نیست؟ اگر نیست پس چیست؟
تفسیر مارکسیست ها از صلوت :
شما جمله و یقیمون الصلوه را این طور تفسیر کرده اید: آنان برای تحقق ایمان خود، آن پیوستگی را که در زبان مذاهب، نماز خوانده میشود بر پای میدارند.
آنگاه چنین گفته اید:
این نشانه تنگ نظری و محدود نگری مفسرین و مترجمین است که کلماتی از این قبیل را از معنای عام خود بازداشته و محدود و محصور ساختهاند، زیرا معنی صلوه از نظر لغوی آن نماز نیست. نماز شکل خارجی این پیوستگی و ارتباط بین عناصر انقلابی همراه و نمودهای برتر و قوانین حاکم بر آفرینش است . . . قرآن با انتخاب این کلمه به یکی دیگر از اصول کلی در همه انقلابات، چه توحیدی و چه غیر توحیدی، توجه کرده، منتها در انقلاب توحیدی، این اصول به نحو جالب تری خودنمایی میکند که به روزگار غیب انقلاب، باید بین عناصر انقلابی پیوستگی، چه از نظر فکری و ایدئولوژیکی و چه از نظر عملی و پایگاههای انقلابی و نحوه اجرای تاکتیکها، حکمفرما باشد . . . دیدگاه باز کادر رهبری حزب توحیدی نه تنها لازمه ایمان به غیب ( غیب انقلاب) را برپا داشتن این پیوند و رابطه و مستحکمتر ساختن هر چه بیشتر آن میداند، بلکه میخواهد این رابطه از سطح عناصر انقلابی مؤمن نسبت به یکدیگر برتر آمده و در سطح آفرینش در رابطه خداوند و همه قوای وجود مطرح گردد و به صورت نماز، صورت خارجی یابد.
اولا در کدام لغت و کدام تاریخ، نماز (صلوه) به معنی پیوستگی میان اعضای یک حزب یا پیوستگی به طور مطلق آمده است؟ ثانیا مگر قرآن پیوستگی میان اهل ایمان (حزب الله)را صریحا توصیه و تأکید نکرده است؟: و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا (آل عمران/. 103) (همه با یکدیگر به ریسمان الهی چنگ بزنید و از یکدیگر جدا مباشید). اکنون چه ضرورتی هست که هر جا نام صلوه آمده آن را به معنی پیوستگی عناصر انقلابی بگیریم و نماز معهود را به عنوان صورت عینی این پیوستگی در رابطه با کل هستی به حساب آوریم ؟ ثالثا اینکه میگویید به روزگار غیب انقلاب، باید بین عناصر انقلابی نوعی پیوستگی . . . باشد مفهومش این است که در روزگار شهادت انقلاب، دستور اقیموا الصلوه (حج/78) بلا موضوع است، همچنانکه نظیر این را در مورد جمله و مما رزقناهم ینفقون گفتهاید. آیا مسلمانان صدر اسلام در دوره مدینه، که دوره به اصطلاح شهادت انقلاب بود، دستور اقیموا الصلوه و دستور و مما رزقناهم ینفقون را اجرا نمی کردند؟!
از شما میپرسم آیا از نظر قرآن، پیوستگی عناصر مؤمن، مولود و تابع وابستگی انسان با خداست یا وابستگی انسان با خدا تابع و مولود و مظهر وابستگی عناصر مؤمن انقلابی است؟ آیا نماز معهود مسلمانان صورت خارجی پیوستگی مؤمنان است یا پیوستگی مؤمنان در حکم صورت اجتماعی پیوستگی مؤمنان با خداست؟
شما خلود و جاودانگی را که در قرآن آمده است، همان گونه تفسیر می کنید که فلاسفه مادی تفسیر کرده و میکنند، که خلاصهاش این است که اگر فرد در طریق تکامل جامعه فانی گردد، جاودان میگردد، زیرا راه جاودان است و تکامل جاودان است، هر چند فرد فانی است.
بگذریم از همه اشکالات دیگر، قرآن خلود و جاودانگی را مخصوص مؤمنان و پیشتازان تکامل، و انقلاب نمی داند، کافران و منافقان را هم جاوید و خالد میداند. خلود و جاودانگی آنها را چگونه توجیه میکنید؟
تفسیر مارکسیست ها از کلمه الله
شما از یک طرف در تفسیر سوره حمد میگویید:
مسأله خداخواهی اصل اساسی در قرآن است. الله یعنی ذات مقدسی که همه موجودات، مات و مبهوت و دیوانه او میباشند و برای پیوستن و رسیدن به او تلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر دارند . . . مگر نه این است که اسم حاکی از مسمی و کاشف از اوست؟ آیا انسان چگونه با نام الله به مسمای خداوند میتواند پی ببرد؟ مگر خداوند، آفرینش را احاطه نکرده است و مگر الله در جزء جزء موجودات راه ندارد و حکومت نمی کند؟ مگر چگونه با نام الله به ذات او میتوان راه یافت؟ آیا با به کار گرفتن همین نام، چشم انداز انسان مؤمن به قرآن به اندازه پهنای همه آفرینش گستردگی و انبساط نمی یابد و آیا ظرف وجودی او از همه آفرینش گستردهتر و منبسط تر نمی شود؟ آیا از همین جا به مفهوم این سخن زیبای خدایی پی نمی بریم که: تنها دل بنده مؤمن جایگاه خداست؟ پس ضمن آنکه عنصر مؤمن نام خدا میبرد و خود را و اله و حیران عظمت و بزرگی و جبروت او میبیند و برای رسیدن به او و در قلب خود جای دادنش تلاش میکند، به آفرینش و موجودات آن هم میاندیشد که همه جویای الله و پویای او میباشند و تنها دل بدو بسته و پیوند بندگی را با او محکم کرده و رو به سوی او دارند.
اینها همه صحیح و درست و قابل تحسین، اما از طرف دیگر در ضمن تفسیر آیه 9 از سوره بقره یخادعون الله و الذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم. . . کلمه الله به گونهای تفسیر میشود که یکمرتبه اندیشه درباره جملههای بالا هم عوض میشود که همه آن تعبیرات از قبیل ذات مقدس ، همه موجودات و اله عظمت و جبروت او هستند و او را میجویند و تنها دل به او بستهاند و امثال اینها، نه درباره آن ذات مقدسی است که قرآن او را به عنوان الله میشناساند که منزه از هر نقص و حالت منتظره و مجرد از زمان و مکان است، بلکه درباره واقعیت دیگری است که همه با او آشنا هستیم. کدام واقعیت؟ چه؟: تکامل .
در ذیل آن آیه چنین میخوانیم :
راستی از الله چه میفهمیم؟ جز تکامل مطلق؟ جز آفرینش با همه ابعادش؟ و بالاخره جهان با حرکت تکاملیاش به سوی یک بی نهایت بزرگ؟
آیا الله در منطق قرآن یعنی تکامل مطلق؟ تکامل، حرکت به پیش است و خداوند، کمال و کامل مطلق است. فرق است میان کمال و تکامل. مادی مسلکان تکامل مطلق را میپذیرند ، کمال مطلق را نمی پذیرند. اختلاف مادی با الهی بر سر کمال مطلق است که هیچ حالت منتظره و نیستی و کاستی و حرکت ندارد، نه بر سر تکامل مطلق.
آیا الله یعنی آفرینش با همه ابعادش، یا اینکه الله یعنی آفریننده همه آفرینش با همه ابعادش ؟ آیا الله یعنی جهان با حرکت تکاملیاش به سوی بی نهایت بزرگ، یا الله آن بی نهایت بزرگی است که جهان از او سر زده و به سوی او در حرکت و صیرورت است ( الا الی الله المصیر)؟
الله به معنی تکامل مطلق، به معنی آفرینش با همه ابعادش، به معنی جهان با حرکت تکاملیاش به سوی بی نهایت بزرگ، چیزی است که هر بی اللهی هم او را میپذیرد. شما اگر از فویر باخ و مارکس و انگلس و لنین و استالین هم بپرسید، به چنین اللهی اعتراف دارند.
خلاصه در این تفسیر همه نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه میکند از قبیل الله، توحید ، نبوت، وحی، ملک، آخرت، بهشت، دوزخ، روح، نعیم، عذاب، توکل، صبر، تکامل، نقلاب . . . اما همینکه به عمق و ژرفای برداشتها وارد میشویم، همه از نظر ناپدید میشوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین میگردند و جز لفظ چیزی باقی نمی ماند.
عجیب این است که ادعا میشود که ما میخواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلابی کنم. شگفتا! آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی در گرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آن سازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضع طبقاتی است؟ آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب برپا نکرد؟ آیا این گونه برداشت از انقلاب، دانسته یا ندانسته، تبلیغ به سود ماتریالیسم نیست که تنها با برداشتهای ماتریالیستی و توجیه مادی تاریخ و جامعه و بالاخره با ماتریالیسم تاریخی است که میتوان از یک فرهنگ انقلابی دم زد؟
این بود شمهای از تذکراتی که میخواستم خیرخواهانه و دوستانه به عزیزانی که هنوز فکر میکنم اغفال شده هستند، بدهم. امیدوارم این تذکرات، سودمند واقع گردد. بار دیگر از همه فضلا و دانشمندان درخواست دارم که به دقت در آنچه گفته شد بنگرند، اگر مرا بر خطا میبینند واقفم فرمایند که با سپاسگزاری فراوان خواهم پذیرفت. (ذکر این نکته بی مناسبت نیست که پاسخ افرادی که استاد شهید آنها را با لفظ عزیزان مورد خطاب قرار دادهاند گلوله سربینی بود که به مغز استاد اصابت نمود، و اصولا یکی از عوامل ترور ناجوانمردانه آن متفکر شهید نگارش همین مقاله بوده است).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید