و روشن است که در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضائل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری که نیازی به نقل آنها نیست ذکر شده است.
بیان دیگر تفصیلی: با تامل در چند مقدمه زیر میتوان معنی واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی بشر را دریافت:
1- انسان در زندگی خود هرگز هدفی جز سعادت و خوشبختی و کامروائی خود ندارد خوشبختی و سعادت شکلی است از زندگی که انسان آرزوی آن را داشته شیفته آنست مانند آزادی و رفاهیت و وسعت معاش و جز آنها و چنانچه گاهی افرادی را می بینیم که از خوشبختی و سعادت خود روگردان میباشند مانند کسی که با انتحار به زندگی خود خاتمه میدهد یا از مزایای زندگی اعراض میکند. اگر در حال روحی شان دقیق شویم خواهیم دید که بواسطه عوامل ویژه ای سعادت زندگی را در آنچه تعقیب میکنند میدانند، مثلا کسی که خودکشی میکند در اثر حمله و هجوم ناملایمات راحتی خود را در مرگ می بیند و مثلا کسی که به زهد و ریاضت پرداخته لذائذ مادی را بر خود تحریم میکند سعادت را در شیوه ای که پیش گرفته میداند.
پس فعالیت زندگی انسان پیوسته برای دست یافتن به سعادت و پیروزی در آن راه میباشد خواه در تشخیص سعادت واقعی خود مصیب باشد یا مخطی.
2- فعالیت زندگی انسان هرگز بدون برنامه صورت نمی گیرد. مسئله ایست بدیهی و اگر احیانا خفا پیدا میکند از کثرت وضوح است زیرا در یکطرف انسان با خواست و اراده خود کار میکند و در نتیجه تا کاری را به سبب شرائط موجوده کردنی تشخیص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمی کند یعنی کار را به دنبال دستور علمی درونی انجام می دهد و از طرف دیگر کارهائی را که انجام می دهد برای خود یعنی برای رفع حوائجی که درک میکند بوجود می آورد و در نتیجه میان اعمال و افعال وی ارتباطی است مستقیم.
خوردن و نوشیدن و خواب و بیداری و نشستن و برخواستن و رفتن و آمدن و غیر آنها هر کدام جائی و اندازه ای دارد. در حالی لازم و در حالی غیر لازم در شرایطی نافع و در شرائطی مضر میباشد و در نتیجه انجام دادن هر کاری طبق دستوری است درونی که در درک انسان کلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد جزئیات آنها تحقق می پذیرد.
هر فرد از انسان در کارهای فردی خود بمنزله کشوری است که فعالیتهای اهالی آن تحت قوانین و سنن و آداب معینه ای کنترل میشود و قوای فعاله کشور نامبرده موظفند که اعمال خود را اول به دستورات لازم الرعایه آن تطبیق نموده پس از آن انجام دهند.
فعالیتهای اجتماعی یک جامعه نیز حال فعالیتهای فردی را دارد و پیوسته یک نوع مقررات و آداب و رسومی که مورد تسلیم اکثریت افراد میباشد باید در آنها حکومت کند وگرنه اجزاء جامعه بواسطه هرج و مرج در کمترین وقت و کوتاه ترین فرصتی درهم و متلاشی خواهد شد.
نهایت اگر جامعه جامعه مذهبی باشد، حکومت از آن احکام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غیرمذهبی متمدن باشد فعالیتها از قانون پیروی خواهد کرد و اگر جامعه غیرمذهبی و متوحش وهمجی باشد آداب و رسومی را که حکومت فردی و مستبد وضع و تحمیل نموده یا مراسمی را که در اثر برخورد و کسر و انکسار عقاید گوناگون در جامعه پیدا شده اجرا خواهد کرد.
پس در هر حال انسان در فعالیتهای فردی و اجتماعی خود از داشتن هدفی گریز ندارد و از تعقیب هدف خود از راهی که مناسب آن است و بکار بستن مقرراتی که برنامه کار است هرگز مستغنی نیست.
قرآن مجید نیز نظر نامبرده را تایید نموده میفرماید: و لکل وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات؛ برای هر کدام تان وجهه و هدفی است که آنرا پیش میگیرد پس در کارهای نیک به همدیگر پیشی و سبقت بگیرید - تا به هدفی عالی برسید. (سوره بقره آیه 148)
اساسا در عرف قرآن دین به راه و رسم زندگی اطلاق میشود و مؤمن و کافر حتی کسانی که اصلا صانع را منکرند بدون دین نیستند زیرا زندگی انسان بدون داشتن راه و رسمی خواه از ناحیه نبوت و وحی باشد یا از راه وضع و قرارداد بشری اصلا صورت نمیگیرد، خدای متعال در وصف ستمگران که با دین خدائی دشمنی دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند میفرماید: الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا؛ کسانیکه مردم را - از راه خدا برمیگردانند و راه خدا را - راه و رسم زندگی فطری - را در حالیکه کج کرده اند قصد میکنند و پیش میگیرند. (سوره اعراف آیه 45) (وجه دلالت آیه اینست که سبیل الله در عرف قرآن دین است و آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه ستمکاران حتی آنان که بخدا معتقد نیستند دین خدا (دین فطری) را با صفت تحریف اجرا میکنند، بنابراین برنامه زندگی که آنان اجرا میکنند دین ایشان است).
3- بهترین و پابرجا ترین راه و رسم زندگی آنست که آفرینش انسان به سوی آن هدایت کند نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد هر یک از اجزاء آفرینش را مورد دقت و کنجکاوی قرار دهیم خواهیم دید که در هستی خود هدف و غایتی دارد که از نخستین روز آفرینش خود بسوی آن متوجه است و از مناسبترین و نزدیکترین راهی که به آن هدف منتهی میشود بسوی هدف خود سیر میکند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتی مجهز میباشد که مناسب با هدف خودش و منشا فعالیتهای گوناگونش میباشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین گونه است.
مثلا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک سرسبز خود از شکم دانه سر در می آورد متوجه پیدایش یک بوته گندم دارای سنبل های متعدد میباشد و با قوائی که مجهز است اجزاء عنصری را از زمین و هوا با نسبت ویژه ای گرفته ضمیمه وجود خود ساخته روز بروز بزرگتر و برومندتر میشود و از حالی بحالی و از شکلی بشکلی منتقل میشود تا بشکل بوته کامل دارای سنبلهای متعدد می افتد و در همانجا به سیر خود خاتمه میدهد.
یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش، متوجه هدفی مخصوص بخود میباشد که یک درخت گردوی برومند و نیرومند میباشد و برای رسیدن به آن راه مناسبی را با موجودی تجهیزات خود می پیماید و ملازم روش زندگی خودش می باشد.
همه انواع آفریده ها که جهان مشهود را تشکیل میدهند محکوم همین قاعده کلیه میباشند و هیچ دلیلی نیست که نوع انسان ازین قاعده (هر نوعی هدفی دارد که سعادتش در رسیدن به آن است و راهی مناسب تجهیزات وجودی خود به هدف خود دارد) مستثنی باشد بلکه تجهیزات وجودی انسان بهترین دلیل است بر اینکه انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفی دارد که متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودی خود راهی به هدف و سعادت خود دارد.
بنا بر آنچه گذشت آفرینش ویژه انسان و هم چنین آفرینش جهان که انسان جزء غیرقابل تفکیک آن میباشد انسان را بسوی سعادت واقعیش هدایت میکند و مهمترین و ریشه دارترین و پابرجاترین مقررات را که بکار بستن آنها سعادت را برای انسان تضمین میکند به انسان گوشزد مینماید.
خدای متعال در تایید بحث گذشته میفرماید: ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی؛ خدای ما کسی است که بهر چیز - بهر آفریده ای –
آفرینش ویژه آن چیز را عطا فرمود آنگاه - بسوی سعادت و هدف ویژه اش - هدایت و راهنمائی کرد. (سوره طه آیه50 ).
و باز میفرماید: الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی؛ خدائی که اجزاء آفریده را گرد آورده درست کرد، خدائی که اندازه گرفت و هدایت نمود. (سوره اعلی آیه 2و3)
و باز میفرماید: و نفس و ماسواها* فالهمها فجورها و تقواها* قد افلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ سوگند به نفس و آنکه او را درست نمود سپس بدکاری و پرهیزکاری را باو الهام فرمود رستگار شد کسی که نفس خود را رشد و نمو خوب داد و نومید شد کسی که نفس خود را آلوده و تباه کرد. (سوره شمس آیه 7تا10)
و باز میفرماید: فاقم وجهک للذین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ روی خود را برای دین استوار کن - با تمام توجه دین را بپذیر - در حالیکه اعتدال را پیش گیری و از افراط و تفریط بپرهیزی دینی که همان آفرینش خدائی است آفرینش خدا تغییر ندارد، آنست دینی که به اداره زندگی انسان توانائی دارد. (سوره روم آیه 30)
و باز میفرماید: ان الدین عندالله الاسلام؛ دین و روش زندگی پیش خدا تسلیم شدن است - در برابر اراده وی - یعنی در برابر آفرینش وی که انسان را به مقررات خاصی دعوت میکند. (سوره آل عمران آیه 19)
و میفرماید: و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه؛ و هر که جز اسلام - تسلیم اراده خدا - دینی را طلب کند و پیش گیرد از وی پذیرفته نخواهد شد. (سوره آل عمران آیه 85)
محصل آیات فوق - و آیات دیگری که در همین مضمون است - اینست که خدای متعال هر یک از آفریده های خود و از آن جمله انسان را به سوی سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمائی میفرماید و راه واقعی برای انسان در مسیر زندگی همان است که آفرینش ویژه وی به سوی آن دعوت میکند و مقرراتی را در زندگی فردی و اجتماعی خود باید بکار بندد که طبیعت یک انسان فطری (طبیعی) بسوی آنها هدایت میکند نه انسانهائی که به هوی و هوس آلوده در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته میباشد.
مقتضای دین فطری (طبیعی) اینست که تجهیزات وجودی انسان الغاء نشود و حق هر یک از آنها ادا شود و جهازات مختلف و متضاد مانند قوای گوناگون عاطفی و احساسی که در هیکل وی به ودیعه گذارده شده تعدیل شده بهر کدام از آنها تا اندازه ای که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود.
و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعی جماعت حکومت نماید نه هوی و هوس یک فرد توانای مستبد و نه خواسته اکثریت افراد، اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعی جماعت باشد.
از بحث بالا نتیجه دیگری نیز گرفته میشود و آن اینست که زمام حکم در تشریع تنها بدست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید زیرا چنانکه روشن شد تنها مقررات و قوانینی در صراط زندگی بدرد انسان میخورد که از راه آفرینش برای او تعیین شده باشد یعنی علل و عوامل بیرونی و درونی انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آنرا اقتضا کنند یعنی خدا آنرا خواسته باشد زیرا مراد از اینکه خدا چیزی را میخواهد اینست که علل و شرایط انجام یافتن آنرا بوجود آورده است.
نهایت اینکه گاهی علل و شرائط طوری است که پیدایش جبری چیزی را ایجاب میکند مانند حوادث طبیعی روزانه و در این صورت اراده را اراده تکوینی میگویند و گاهی طوری است که اقتضا میکند انسان عمل را از راه اختیار و آزادنه انجام دهد مانند خوردن و نوشیدن و درین صورت اراده را اراده تشریعی میگویند. خدای متعال در چندین جا از کلام خود میفرماید: ان الحکم الا لله؛ نیست حکم مگر از آن خدا. (سوره یوسف آیه 40 و 67)
پس از روشن شدن این مقدمات باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه گانه یعنی با عطف نظر به اینکه انسان در زندگی خود هدفی دارد (سعادت زندگی) که باید در راه بدست آوردن آن در طول زندگی تلاش و کوشش نماید و این فعالیت بدون برنامه نتیجه بخش نخواهد بود و این برنامه را نیز باید از کتاب فطرت و آفرینش خواند و بعبارت دیگر از تعلیم الهی فرا گرفت.
قرآن مجید با عطف نظر به این مقدمات شالوده برنامه زندگی انسان را باین نحو ریخت:
اساس برنامه خود را خداشناسی قرار داد و اعتقاد بیگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت و پس از شناسانیدن خدا معادشناسی (اعتقاد به روز رستاخیز که در آن پاداش و کیفر کردار نیک و بد انسان داده خواهد شد) را از آن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرار داد و پس از آن پیغامبر شناسی را از معاد شناسی نتیجه گرفت زیرا پاداش اعمال نیک و بد بدون ابلاغ قبلی طاعت و معصیت و نیک و بد از راه وحی و نبوت چنانکه بیان خواهیم کرد صورت نمی بندد.
و آنرا نیز اصل دیگر قرار داده، سه اصل نامبرده: اعتقاد به یگانگی خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دین اسلام شمرد.
پس از آن در مرتبه تالی اصول اخلاق پسندیده و صفات حسنه مناسب اصول سه گانه را که یک انسان واقع بین با ایمان باید واجد آنها و متصف به آنها باشد بیان نمود. و پس از آن قوانین عملی که در حقیقت حافظ سعادت حقیقی و زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقی اعتقادات حقه و اصول اولیه میباشد تأسیس و بیان داشت.
زیرا هرگز قابل قبول نیست کسی که در مسائل جنسی یا در دزدی و خیانت و اختلاس مال و برداشتن کلاه مردم هیچگونه بند و باری ندارد صفت عفت نس داشته باشد یا کسی که شیفته جمع آوری مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالی را نمیدهد با صفت سخاوت متصف شود یا کسی که به عبادت خدا نمی پردازد و هفته و ماهی به یاد خدا نمی افتد واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و دارای سمت بندگی باشد.
پس اخلاق پسندیده همیشه با یک رشته اعمال و افعال مناسب زنده میماند چنانکه اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلیه همین حال را دارند مثلا کسی که جز کبر و غرور و خودبینی و خودپسندی سرش نمیشود اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبی را نباید از وی توقع داشت و کسی که یک عمر معنی انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است نمی شود ایمانی به روز رستاخیز و بازخواست داشته باشد.
خدای متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه و اخلاق پسندیده - که خود نوعی از اعتقاد هستند – به عمل میفرماید: الیه یصعدالکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخن (اعتقاد) پاک بسوی خدا صعود میکند و عمل صالح بلندش میکند - یعنی در صعود اعتقاد کمک میکند. (سوره فاطر آیه 10).
و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل میفرماید: ثم کان عاقبة الذین اساوا السوای ان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ پس از آن سرانجام کار کسانی که کار بد میکردند به اینجا کشید که آیات خداوند را تکذیب کردند و به آنها استهزاء مینمودند. (سوره روم آیه 10).
خلاصه قرآن مجید به ریشه های اصلی اسلام که سه بخش کلی را تشکیل می دهد مشتمل است بدین ترتیب:
1- اصول عقائد اسلامی که نوعی از آن اصول سه گانه دین است: توحید و نبوت و معاد، و نوعی عقائد متفرع بر آنها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائکه و عرش و کرسی و خلقت آسمان و زمین و نظائر آنها.
2- اخلاق پسندیده.
3- احکام شرعیه و قوانین عملی که قرآن کریم کلیات آنها را بیان فرمود و تفاصیل و جزئیات آنها را به بیان پیغمبر اکرم (ص) واگذار نموده است و پیغمبر اکرم (ص) نیز به موجب حدیث ثقلین که همه فرق اسلامی به نحو تواتر نقل نموده اند بیان اهل بیت خود را قائم مقام و جایگزین بیان خود قرار داده است (بعبقات جلد حدیث ثقلین رجوع شود. در این کتاب حدیث نامبرده را بصدها طریق از طرق عامه و خاصه نقل کرده است).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید