«فإذا أنزلنا علیها المآء اهتزت و ربت و أنـبتت من کل زوج بهیج»؛ پس زمانی که از آسمان، آب را بر روی آن فرود آوردیم؛ تکانی میخورد، حیاتی میگیرد، رشد و نموی پیدا میکند، در اهتزار در می آید، و از تمام اقسام جفت های پر بهجت در روی خود میرویاند و حاصل میدهد؛ از اقسام گیاهان و درختان یک زوج نر و ماده از انسان و سائر حیوانات نر و ماده؛ همه دارای بهجت و قوت و نشاط، درختان همه سرسبز، همه دارای حرکت. نه همین حرکت ظاهر، بلکه همه در داخل خود و در جوهر و کینونت خود دارای حرکت هستند؛ در کم و در کیف و در أین و در متی و در سائر أعراض در حرکتند؛ و در جوهره و ذات خود نیز با تغیرات و تبدلات سریع در حرکتند. اگر یک دانه برگ درخت را در زیر ذره بینهای قوی قرار دهیم، می بینیم داخل این برگ چه خلل و فرج که موجود است؛ مانند رودخانه هائی که ماهیان در آن شناورند، از دم این برگ نهرهائی به سر این برگ ساخته شده و مواد غذائی پیوسته چون شناورانی در داخل این نهرها در حرکتند؛ و این دانه برگ پیوسته متحرک است.
ما به این برگ ها با نظر سطحی مینگریم. فقط برای خوردن توت و انگور و أمثالهما برگها را روی هم در ظرف می چینیم و بر روی آن مثلا توت و انگور میریزیم؛ ولی نمیدانیم که در این برگها چه خبر است! تمام این درختها در ذات خود، در ریشه و در تنه و ساق و شاخ و برگ متحرک است؛ تمام سلولهایش در حرکت است؛ دارای قوه غاذیه و نامیه و هاضمه و دافعه است. دشمن و دوست را می شناسد. و به قدر وسع وجودی خود در صدد جلب منافع و دفع مضار از خود است. هر برگ درختی خواص اولیه خود را از دست نمیدهد، و پیوسته حافظ آنست؛ و با خواص سائر برگهائی که در یک باغستان به دور هم کاشته شده اند خلط و مزج نمی شود و موجودیت خود را حفظ میکند. این کارها را که کرده است؟ از زمین مرده جامد، صامت و هامد، چه کسی این حیات را آفریده است؟ این صحنه پر شگفت بوستان و گلستان را چه نقاشی کشیده است؟ از این زمین مرده چه کسی انسان و حیوان را پدیدار کرده است؟ که طاووس زیبا درست کرده؟ که زاغ و کلاغ سیاه پدید آورده؟ که گنجشک و عقاب نمودار ساخته؟ که پشه و فیل بوجود آورده؟ و که شاخه گل و درخت سپیدار و چنار بر قرار داشته است؟
بله! «ذ'لک بأن الله هو الحق و أنه یحی الموتی ' و أنه علی ' کل شیء قدیر؛ این (قدرت نمایی ها) از آن روست که خدا حق است و اوست که مردگان را زنده می کند و هم اوست که بر هر چیزی تواناست» (حج/6). تفسیر آیه: (ذ'لک بأن الله هو الحق و أنه و یحی الموتی') بدانید! و هرگز با قرار دادن پرده غفلت بر روی فهم و درایت خود، انسانیت خود را ساقط ننمائید! که اینها را خدا کرده است! اینها همه اتکاء به خدا دارند. اینها همه به ذات او سبحانه و تعالی قائمند. این مثال ها که آوردیم و این نمونه ها و نشانه ها که بازگو کردیم برای آنست که بدانید: «هو الحق». و به همین طریق و کیفیت با آسانی هر چه تمام تر مردگان را حیات می بخشد و زنده میکند؛ و او ـ جل و عز ـ بر هر کاری تواناست. آخر از خاک و گل، گل آفریدن یعنی چه؟ و از خاک و رمل و گل، بلبل آفریدن یعنی چه؟ و در این بلبل این نغمه های دلکش را تعبیه نمودن یعنی چه؟ شور و احساسات گذاردن یعنی چه؟ عشق و جذبه و مناجات نهادن یعنی چه؟
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود *** هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
در فصل زمستان سرمای تند زمین را تهدید میکند؛ برف زمین را افسرده نموده، بادهای سوزنده و سرد از هر طرف می وزد. (گر چه خود اینها نیز از آیات بزرگ خداست و در متن واقع با آن گل و بلبل تفاوتی ندارد) در فصل بهار گلستان سرسبز میشود، گلها روئیده میگردد، بوهای عطر و نسیم های دل انگیز عطر ریاحین و گل ها از هرطرف می وزد، بلبلان و قناریان و طوطیان چه می کنند! اینها را که میکند؟ ذ'لک بأن الله هو الحق و أنه یحی الموتی '. خداوند پیوسته دارد مرده زنده میکند؛ اینها دائما خلع و لبس است؛ اینها پیوسته مرگ و حیات است؛ پدید آوردن برف و باران و سرما و سوز، و پدید آوردن گل و بلبل و باغ و راغ، همه و همه زنده کردن مردگان است. زنده شدن انسان نیز از میان قبرها جز این چیزی نیست؛ بلکه یک جزئی از جزئیات این ناموس کلی و این قدرت غیرمتناهی است. ( و أنه علی ' کل شیء قدیر).
آیا شما در زندگی و حیات خود شک دارید؟ مگر اینها زندگی نیست؟ مگر اینها مرده نبودند و خدا حیات بخشید؟ مگر انسانی که نطفه بود و یا خاک بود، مرده نبود؟ بی حس و بی حرکت نبود؟ اصولا به آن نطفه، انسان نگوئید! چیزی نبود؛ عدم بود، عدم محض بود. خداوند او را از کتم عدم به وجود آورد. این بلبل ها و قناریها و این حیوانات که دارای شعور و احساس هستند که نبودند؛ اینها مرده بودند، عدم بودند؛ این برگ ها، این ساقه ها، این درخت ها، این آب ها، این میوه ها، این نسیمها که همه مرده بودند، زمین که مرده بود، یخ زده و فسرده بود. چه کسی در این زمین دمید؟ کدام قدرت و علم و تدبیر و حکمتی اینچنین صحنه آرائی نمود که تمام این زمین و محتویاتش زنده شدند، حیات گرفتند، به جنب و جوش افتادند، هزاران هزار زندگی در یک وجب از زمین پدید آمد، هزاران موجود ذی حیات، همه روی نظام صحیح بدء و عود و برنامه معین و مشخص موت و حیات و سیر و مسیر روشن و معلوم حرکت از قابلیت بسوی فعلیت و از استعداد به کمال، در حرکت افتادند و بدون تفاوت و اختلاف هر پشه و مگسی نیز با کمال إتقان و جد بسوی کمال خود در حرکت آمد.
آری اینجاست که بدون اختیار این ندا از حلقوم هر بنده موحدی بلند می شود: «ذ'لک بأن الله هو الحق». حصر حقانیت در ذات مقدس الله تعالی شأنه دلیل بر حصر تمام صفات و أسماء در اوست. انسان تصور میکند فقط او دارای هدف و مسیر است؛ کلا، اینچنین نیست.
توحید گوی او نه بنی آدمند و بس *** هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
هر مگسی هدف دارد؛ هر پشه ای هدف دارد؛ همین پشه ها که روی گل می نشینند هدف دارند، مقصد دارند، آرزو دارند، تناکح و تناسل دارند، زن و فرزند دارند، عشق و مناجات دارند، مسیر دارند، مرگ و حیات دارند، عبادت و معبود دارند. «و ما من دآبة فی الارض و لا طـ'ئر یطیر بجناحیه إلا´ أمم أمثالکم ما فرطنا فی الکتـ'ب من شیء ثم إلی 'ربهم یحشرون؛ و هیچ جنبنده ای در روی زمین و هیچ پرنده ای که به دو بال خود به پرواز در می آید نیست مگر آنکه هر یک از آنها امت هائی مانند شما هستند؛ ما در کتاب آفرینش از هیچ چیز کوتاهی ننمودیم؛ و سپس بسوی پروردگارشان محشور میگردند» (انعام/38). تمام این موجودات دارای اثر و خاصیت، و بر اساس مصلحت و حکمت است.
چه خوب شیخ سعدی در کتاب بوستان خود گوشه ای از شگفتی های طبیعت را بیان فرموده:
ببین تا یک انگشت از چند بند *** به صنع الهی به هم در فکند
پس آشفتگی باشد و ابلهی *** که انگشت بر حرف صنعش نهی
تأمل کن از بهر رفتار مرد *** که چند استخوان پی زد و وصل کرد
که بی گردش کعب و زانو و پای *** نشاید قدم برگرفتن ز جای
از آن سجده بر آدمی سخت نیست *** که در صلب او مهره یک لخت نیست
دو صد مهره بر یکدگر ساختست *** که گل مهره ای چون تو پرداختست
رگت بر تنت ای پسندیده خوی *** زمینی در او سیصد و شصت جوی
بصر در سر و رای و فکر و تمیز *** جوارح به دل، دل به دانش عزیز
بهایم برو اندر افتاده خوار *** تو همچون الف بر قدم ها سوار
(بوستان سعدی ص207 از کلیات سعدی طبع فروغی).
و درباره زیبایی های طبیعت نیز فرموده است:
شیوه نرگس ببین نزد بنفشه نشین *** سوسن رعنا گزین زرد شقایق ببار
خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع *** ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار
هر گل و برگی که هست یاد خدا می کند *** بلبل و قمری چه خواند یاد خداوندگار
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش *** هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
(کلیات سعدی طبع فروغی ص407 از قسمت غزلیات).
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید