رابطه جهان و انسان این چنین است که اگر انسان در آن مسیر کمالی و انسانی خودش قرار بگیرد، طبیعت با انسان هماهنگ تر سر آشتی می گیرد حال چه روابط مرموزی مابین طبیعت و انسان هست، بسا هست که ما بتواینم به دست آوریم، بسا هم هست که نتوانیم بدست آوریم، ولی چنین چیزی هست، و اگر انسان بر ضد مسیر خاص طبیعت قرار بگیرد یعنی بر ضد مسیر تکامل قرار بگیرد، کشیده بشود به سوی فسق و فجور و آن چیزهایی که انسان برای آنها نیست، کمال انسان نیست و ضد انسان است، آنگاه طبیعت مثل بدنی که جزء بیگانه را از خود دفع و رد می کند، یک عکس العمل این چنینی نشان می دهد که این عکس العملها است که به نام عذابها و این جور چیزها گفته شده است.
از نظر اسلام، رابطه انسان و جهان از نوع رابطه زندانی و زندان و چاه و در چاه افتاده نیست، بلکه از نوع رابطه کشاورز است با مزرعه(الدنیا مزرعه الاخره؛ دنیا مزرعه آخرت است. حدیث نبوی)، و یا اسب دونده با میدان مسابقه (الاوان الیوم المضمار و غدا السباق؛ امروز روز تمرین و فردا روز مسابقه است. نهج البلاغه خطبه 28)، و یا سوداگر با بازار تجارت (الدنیا . . . متجر اولیاء الله؛ دنیا تجارتخانه اولیاء خداست. نهج البلاغه، حکمت 131)، و یا عابد با معبد است (الدنیا . . . مسجد احباء الله؛ دنیا مسجد دوستان خداست. نهج البلاغه، حکمت 131). دنیا از نظر اسلام مدرسه انسان و محل تربیت انسان و جایگاه تکامل اوست. بنابراین رابطه انسان با جهان از نوع رابطه کشاورز با مزرعه و بازرگان با بازار و عابد با معبد است، به همین جهت انسان نمی تواند نسبت به جهان ، بیگانه، پیوندهایش همه بریده، و روابطش همه منفی بوده باشد، در هر میلی طبیعی در انسان غایتی و هدفی و مصلحتی و حکمتی نهفته است، آدمی در این جهان " نه به زرق آمده است تا به ملامت برود " .
بطور کلی میل و کشش و جاذبه، سراسر جهان را فرا گرفته است. ذرات جهان با حساب معینی به سوی یکدیگر کشیده می شوند و یکدیگر را جذب می کنند، این جذب و انجذابها براساس هدفهایی بسیار حکیمانه است. منحصر به انسان نیست، هیچ ذره ای، از میل یا میلهایی خالی نیست. چیزی که هست انسان برخلاف سایر اشیاء به میل های خویش آگاهی دارد. پس از دیدگاه اسلام نه جهان بیهوده آفریده شده و نه انسان به غلط آمده است و نه علائق طبیعی و فطری انسان اموری نبایستنی است. یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسائی حقوق واقعی انسانها، کتاب آفرینش است. در اجتماع " مدنی " جنبه های قراردادی و در اجتماع خانوادگی جنبه های طبیعی غلبه دارد. روح و اساس اعلامیه حقوق بشر اینست که انسان از یک نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش، یک سلسله حقوق و آزادیها به او داده شده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشند.
و این روح و اساس مورد تأیید اسلام و فلسفه های شرقی است و آنچه با روح و اساس این اعلامیه ناسازگار است و آنرا بی پایه جلوه می دهد همانا تفسیرهائی است که در بسیاری از سیستمهای فلسفی غرب درباره انسان و تار و پود هستیش می شود. بدیهی است که یگانه مرجع صلاحیت دار برای شناسائی حقوق واقعی انسانها کتاب پرارزش آفرینش است، با رجوع به صفحات و سطور این کتاب عظیم ، حقوق واقعی مشترک انسانها و وضع حقوقی زن و مرد در مقابل یکدیگر مشخص می گردد. عجیب اینست که بعضی از ساده دلان به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع عظیم را به رسمیت بشناسند. از نظر اینها یگانه مرجع صلاحیت دار گروهی از افراد بشر هستند که دست در کار تنظیم این اعلامیه بوده اند و امروز بر همه جهان سیادت و حکمرانی دارند.
هر چند خودشان عملا چندان پایبند مواد این اعلامیه نیستند، دیگران را نرسد در آنچه آنها می گویند چون و چرا کنند. ولی ما بنام همان حقوق بشر برای خود حق چون و چرا قائل هستیم، دستگاه باعظمت آفرینش را که کتاب گویای الهی است یگانه مرجع صلاحیت دار می دانیم. حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق می دهد. هر استعداد طبیعی مبنای یک " حق طبیعی " است و یک " سند طبیعی " برای آن بشمار می آید. مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد. چرا؟ برای اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست.
دستگاه خلقت این سند طلبکاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است. همچنین است حق فکر کردن و رأی دادن و اراده آزاد داشتن. بعضی خیال می کنند فرضیه " حقوق طبیعی " و اینکه خلقت و آفرینش انسان را به نوعی از حقوق ممتاز ساخته است یک ادعای پوچ و خودخواهانه است و باید آن را دور افکند، هیچ فرقی میان انسان و غیرانسان از لحاظ حقوق نیست. خیر، اینطور نیست. استعدادهای طبیعی مختلف است، دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را در مداری مخصوص بخود او قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده که در مدار طبیعی خودش حرکت کند. دستگاه آفرینش در این کار خود هدف دارد و این سندها را بصورت تصادف و از روی بی خبری و ناآگاهی به دست مخلوقات نداده است.
ریشه و اساس حقوق خانوادگی را، مانند سایر حقوق طبیعی در طبیعت باید جستجو کرد. از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی که خلقت بدست آنها سپرده است می توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای حقوق و تکالیف مشابهی هستند یا نه؟ فراموش نکنید، مسئله مورد بحث حقوق خانوادگی زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.
* * *
منبع : نظام حقوق زن در اسلام، ص145-144 ، سیری در نهج البلاغه ص 270-266 ،کتاب فلسفه تاریخ صفحه 26 و 27
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید