آیا ادیان و مذاهب همه حقند؟ آیا ادیان آسمانی چیزی جز یک سلسله اصلاحات اجتماعی است؟ آیا دین جز پاکی روان و اصلاح اخلاق، هدف و آرمان دیگری دارد؟ آیا تشریفات مذهبی با همان شکل و جامه خود برای همیشه زنده هستند؟ آیا دین جز تشریفات عملی، مقاصد دیگری نیز دارد؟ آیا اسلام به احتیاجات هر عصری پاسخ می دهد؟ آیا و آیا ...
البته یک دانشمند کنجکاو وقتی که وارد مسأله ای می شود اول مسأله را طبق موازین علمی مسلمی که دارد، تفسیر نموده و پس از آن در صحت و سقم آن به بحث پرداخته و اظهارنظر می نماید.
دانشمندان غرب، دین را یک پدیده اجتماعی می دانند که مانند خود اجتماع، معلول یک سلسله عوامل طبیعی می باشد.
همه ادیان و از آن جمله اسلام، در نظر دانشمندان غرب – اگر به موضوع دین خوش بین باشند – آثار مغزی یک دسته افراد دارای نبوغ است که در اثر صفای نفس و هوش سرشار و اراده شکست ناپذیر، مقرراتی برای اصلاح اخلاق و اعمال جامعه خود وضع کرده و مردم را به شاهراه سعادت زندگی هدایت می کردند. این مقررات به حسب تکامل تدریجی جامعه های انسانی، تغییر پیدا کرده و لباس تکامل می پوشند.
حس و تجربه و همین تاریخ به ثبوت می رساند که جامعه انسانی تدریجاً رو به کمال می رود و عالم بشریت هر روز قدم تازه ای در راه مدنیت برمی دارد و با عطف نظر به نتایج بحثهای روانی و حقوقی و اجتماعی و حتی فلسفی، به ویژه فلسفه «ماتریالیسم دیالکتیک» چنان که جامعه ها در یک حال ثابت نمی مانند همچنین مقررات قابل اجرا در جامعه ها به یک حال باقی نخواهد ماند.
مقرراتی که می توانست سعادت زندگی انسانهای اولیه را که با میوه جنگلها تغذیه کرده و در شکاف کوهها می آرمیدند تأمین کند هرگز برای زندگی پرتشریفات امروزی کافی نیست.
مقررات روزهایی که با چماق یا تبرزین جنگ می کردند، برای روزی که وسایلی مانند بمبهای اتمی و هیدروژنی در کار است، ابداً فایده ای ندارد.
مقررات عصری که مسافرتها با اسب و الاغ بود برای عصری که یکی از وسایل عادی اش هواپیماهای جت و زیردریایی های اتمی است چه دردی را می تواند دوا کند؟
خلاصه این که دنیای امروز نه مقررات دنیای پیشینیان را می پذیرد و نه می توان از آن توقع این پذیرش را داشت، در نتیجه مقررات لازم الاجرای جامعه های انسانی پیوسته محکوم به تغییر برطبق تحولات گوناگون عالم بشریت تکمیل می شود و به دنبال تغییر مقررات عمل، اخلاق نیز قابل تغییر خواهد بود؛ زیرا اخلاق همان ملکات و صورتهای نفسانی ثابت می باشد که از تکرار عمل حاصل میشود.
زندگی ساده و بی غل و غش دو هزار و سه هزار سال پیش، سیاست باریک زندگی پرپیچ و خم امروز را نمی خواست، زنان اجتماعی امروز نمی توانند عفت زنان پرده نشین دوهزار سال پیش را به کار بندند؟
کارگر و کشاورز و سایر طبقات رنجبر این عصر نمی توانند صبر و بردباری طبقات ستمکش عهد باستان را داشته باشند. مغزهای انقلابی و پرشور انسان عصر «تسخیر فضا» را دیگر نمی توان با خسوف و کسوف و باد سیاه ترسانید! و به توکل، تسلیم و رضای به قضا اقناع نمود.
خلاصه این که: جامعه های انسانی هر عصری مقررات و اخلاق مناسب طبیعت همان عصر را می خواهد.
و از طرف دیگر دعوت اسلامی یک روش و یک سلسله مقرراتی را در نظر گرفته که سعادت جامعه انسانی را به بهترین وجهی تضمین نموده و احتیاجات زندگی را تأمین می کند و اسلام نام چنین روش روشن و مقررات پاکی است.
بدیهی است که چنین روش و مقرراتی در هر عصر، مظاهر جداگانه ای دارد که یکی از آنها روش خود پیغمبر اسلام و مقرراتی است که در عصر خود اجرا می کرده است. مظاهر اسلام در اعصار دیگر، بهترین و پاکترین روش و مقرراتی خواهد بود که سعادت جامعه بشری آن عصر را تضمین نماید.
از این بیان روشن شد که پاسخ یک دانشمند غربی با عطف نظر به موازین علمی مسلمی که در این بحث به آنها تکیه می کند مثبت خواهد بود؛ ولی با تفسیری که گذشت از نظر او اسلام یک آیین خدایی همیشگی است که در هر عصر به شکل مقرراتی که تضمین سعادت جامعه آن عصر را نماید جلوه می کند.
ولی باید دید آیا قرآن کریم که کتاب آسمانی اسلام و بهترین ترجمان مقاصد این آیین پاک است، نبوت را به همان معنا که گذشت و دین آسمانی را به همان ترتیب که به اتکا به مبانی اجتماعی و روانی و فلسفی مادی تعبیر شد تفسیر می کند که در هر عصری بر یک سلسله مقررات جداگانه و مختص به آن عصر انطباق پذیرد و اگر این طور تصور نکرده و یک سلسله عقاید و اخلاق و مقررات ثابت و غیرقابل تغییر را وضع نموده و به جامعه انسانی تکلیف می کند، آنها را به چه نحو و کیفیتی قابل انطباق به احتیاجات عصرهای گوناگون انسانی می داند؟
آیا می خواهد جامعه انسان با مرور زمان در یک حال ثابت بماند و به کلی درهای پیشرفت به روی مدنیت بسته شود و فعالیت روزافزون انسانی به کلی مهر و موم گردد؟ چگونه در مقام مبارزه با طبیعت سیال و نظام طبیعی که عالم بشریت از قلمرو حکومت آن بیرون نیست درآمده است.
قدر مسلم این است که قرآن کریم با بیان اساسی خود موضوع دین آسمانی و سرچشمه گرفتن آن را از عالم غیب و ارتباط آن به نظام آفرینش و این جهان مشهور، متغیر و دایمی و ثابت بودن مواد دینی و اخلاق فاضله انسانی و خوشبختی و بدبختی یک فرد یا یک جامعه بشری را طوری توضیح می دهد که با آن توضیحی که از زبان یک دانشمند غربی ذکر کردیم فرق دارد، این مطالب از دریچه چشم قرآن کریم با قیافه دیگری دیده می شوند که تسلیحات بصری بحثهای مادی نشان می دهد.
قرآن کریم روش و مقررات آیین اسلام را یک رشته مسائل و احکامی می داند که نظام آفرینش و بالاخص آفرینش انسان را با همان طبیعت متحول و متکامل خودش که جزئی از جهان طبیعت بوده و لحظه به لحظه تغییر وجود می دهد، به سوی وی هدایت می کند.
و به عبارت دیگر، اسلام را یک سلسله مقرراتی می داند که مقتضای نظام آفرینش منطبق بر آن بوده و مانند اصل خود غیرقابل تغییر است و تابع هوسرانی و دلخواه کسی نیست؛ مقرراتی که حق را مجسم داشته و مانند دستورات ممالک استبدادی و دیکتاتوری به میل و رغبت یک نفر دیکتاتور فرمانروا یا مانند قوانین کشورهای سوسیالیستی با خوسته اکثریت افراد، تغییر و تبدیل نیافته و فقط زمام وضع و تشریع آن به دست نظام آفرینش و به عبارت دیگر، منوط به اراده خدای جهان می باشد.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید