و اگر بنا بود جهنّم منزلگاه بود، این عالم با شكوه و عظمتِ آفرینش كه نماینده آفریننده عظیم الشّأن، خداوند دانای توانای عادل حكیم است، در نهایت پستی و حقارت و هرج و مرج، و بی سر و ته و بسیار كم فائده بود. برای آنكه حسّاً می یابیم كه بیشتر اهل آن، بی دانش و بینش هستند؛ و پاره ای از آنهائی كه چیزی می دانند، می كنند آنچه نباید بكنند، و نمی كنند آنچه باید بكنند؛ مگر قلیلی، چنانكه خداوند می فرماید: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّكُورُ؛ و کمی از بندگان من سپاسگزار هستند( آیه 13 سوره سبا). پس بیشتر اهل عالم باید در جهنّم مخلّد و در عذاب مؤبّد باشند.
و در این نزدیكی یافتی كه هر مصنوع نماینده آثار صانع خود است، پس این مصنوع فاسد و مخلّد در جهنّم إلی الابد به معنائی كه می گویند: تا خدا خدائی می كند ـ كه به هیچ وجه قابل اصلاح نباشد و خلاصی و نجاتی برای او میسّر نشود؛ العَیاذُ بالله نماینده عجز یا جهل یا بیهوده كاری یا ظلم صانع خواهد بود؛ وَ قَدْ تَعالَی اللَهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوًّا كَبیرًا؛ خداوند از آن منزه است و او مقامش منیع و برتر است. پس مراد از خلود چنانكه گفتیم، خلود در دوره ملكات و موافق با آثار آن تعیّنات است. بر این گفتار، جهاتی از اشكال و ایراد وارد است كه بر مصنّف مقاله خلط شده است.
بهشت و جهنم مظهر اسماء جمالیه و جلالیه خداوند :
أوّلاً: اعمال نیكوی مؤمنان صراط و معبری است برای وصول به مقام جمال و لقای حضرت احدیّت، و صراط مستقیم است برای مقام فناء در ذات حضرت لایزالی. و اعمال زشت كافران صراط و معبری است برای وصول به مقام جلال كبریائی، و صراط مُعوَج افراط و تفریط است برای مقام فناء در كبریائیّت و قهّاریّت حضرت حقّ سبحانه و تعالی. و پس از حصول نیستی و فناء محض به وسیله اعمال صالحه و یا اعمال طالحه، بهشت و جهنّم است، و آنها در زندگیِ پس از مرگ و در عالم بقاء می باشند؛ و بنابراین أبداً بهشت معبر مطیعان و جهنّم معبر عاصیان نخواهد بود. بهشت و دوزخ هر كدام تجسّم اعمال نیك و زشت است كه نفس اعمال در دنیا معبر بوده است، ولیكن چون تجسّم ملكوتی آنها بعد از فناء و وصول بوده و در عالم بقاء می باشد، دیگر معبر بودن معنی ندارد، زیرا معبر در راه وصول است نه پس از وصول و بنابراین حتماً باید منزلگاه و مقرّ اصلی بوده باشند.
و ثانیاً: گفتار قرآن كریم: فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیكٍ مُقْتَدِر فقط درباره مقرّ و مقصد متّقیان و پرهیزگاران است، زیرا كه قبلاً فرموده است: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّـ'تٍ وَ نَهَرٍ؛ پرهیزگاران در بهشت هائی و نهرهائی از آب روان هستند (قمر/54) و مقرّ و مقصد همه فرق و طوائف چنین نیست؛ بعضی همچون نفس مطمئنّه، در عباد خدا و در بهشت خاصّ او هستند، و بعضی همچون مقرّبون در بهشت های نعیم هستند، و بعضی عِنْدَ رَؤوفٍ رَحیمٍ، و بعضی عِنْدَ سَلاَمٍ مُؤْمِنٍ می باشند. و خلاصه هر یك از بهشتیان تحت اسم خاصّی واقعند. و امّا دوزخیان تحت اسماء قَهّار، و جبّار، و ذوالكِبریاء و شدید العقاب، و خیرالماكرین، و منتقم، و شدید البطش و غیرها می باشند؛ و هر یك از آنها تحت اسم خاصّی قرار دارند.
و ثالثاً: موجوداتِ حقیر و ضعیف این عالم، و گنهكاران و بَدان و شَروران، همه از روی حكمت بالغه و مصلحت تامّة حقّ آفریده شده اند، و گرنه اصل آفرینش آنها غلط بود؛ و می دانیم كه غلط و خلط و اشتباه در دستگاه تكوین و عالم آفرینش راه ندارد، و علیهذا آنچه به نظر ما بد می آید، در نظر ما بد است نه در اصل تكوین و مصلحت عامّه عالم خلقت.
پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت *** آفرین بر نظر پاك خطا پوشش باد (دیوان حافظ)
تمام این عاصیان و جاهلان و كم اندیشان، مظهر جلال حضرت حقّاند سبحانه و تعالی؛ وَ لِلَّهِ الاْسْمَآءُ الْحُسْنَی؛ و زیباترین نام ها به خداوند تعلق دارد (آیه 180 سوره اعراف) و همه ظهور و تجلّی او هستند. و در این مقام ذره بی مقدار با خورشید جهانتاب فرقی ندارد، و قطره و اقیانوس بی كران تفاوتی ندارند. عالم و جاهل، بهشتی و دوزخی، سعید و شقیّ، همه و همه مخلوق او و تحت اراده قاهره او هستند؛ و از این جهت كجا می توان بدین دستگاه آفرینش نسبت عیب داد؟ هر كدام، در راه و طریق خود سلوك می نمایند، و سیر دارند تا تحت اسمی خاصّ از اسماء جمالیّه و یا جلالیّه حضرت حقّ سبحانه و تعالی فانی شوند، و هر یك در كینونت هویّتِ خود به بقاء رسند، و این عالم پر شكوه و با عظمت از بهشتی و دوزخی، و از بهشت و دوزخ، همه با ابّهتِ عجیب و استحكام بُهت انگیز بر جای باشد. بهشت و دوزخ، و بهشتی و دوزخی، هر دو، دو جلوه از ذات حقّاند؛ جلوه جمال و جلوه جلال.
انوار جمال تست در دیده هرمؤمن* آثار جلال تست در سینه هر كافر (دیوان مغربی)
نه اینكه تنها فقط جلوه جمال، اصل است، و جلوه جلال باطل. خداوند فقط دارای اسم ملیك و مقتدر نیست، اسامی دیگر دارد و آن اسماء، چه از ناحیه رحمت و رحمانیّت و رحیمیّت و چه از ناحیه جبروتیّت و قهّاریّت، عالم را پر كرده و همه حَسَن و زیبا هستند. پس به چه علّت ما جهنّم را عیب عالم بدانیم؟ به چه علّت جهنّمیان را خرابی و نقصان كاخ آفرینش به شمار آوریم؟ به چه سبب سیر موجودات را منحصراً تحت اسم رحمت رحیمیّت قرار دهیم؟ آیا خود این حصر، نسبتِ عیب و نقصان نیست؟ و علاوه اگر مصنوع كه نماینده صانع است فاسد باشد، تفاوتی ندارد بین خلود و عدم خلود آن. در یك لحظه هم نمی تواند موجود خراب و فاسد، اثر دست صانع حكیم باشد. و بنابراین چگونه می توان پذیرفت كه مصنوع فاسد با عنوان فساد و خرابی و عیب و نقص، در دنیا می تواند بوده باشد و در آخرت هم در جهنّم چند صباحی می تواند بوده باشد، ولی به عنوان خلود و دوام غیر معقول است؟
رابطه خلود اخروی با فعلیت و تجرد تامه آن عالم :
و رابعاً: عنوان اینكه می گویند تا خدا خدائی می كند، از أبدیّت گرفته شده، چون ابدیّت از صفات اوست سبحانه و تعالی. و از لحاظ اینكه عنوان خلود مؤبّد در قرآن كریم به لفظ خَـ'لِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا آمده است، لذا استفاده ابدیّت خلود را به همین معنی می توان كرد، غایة الامر ابدیّت خداوند بذاته است، و ابدیّت خلود بهشتیان و دوزخیان به ابدیّت خداست.
باری! بهترین دلیل عقلی برای خلود بهشتیان و دوزخیان، همان دلیلی است كه هِشام بن حَكم آورده است، و محصّل آن اینست كه چون آخرت خانه تجرّد است و محلّ فعلیّت تامّه است، لذا خانه خلود و دوام است. چون طبعاً هر چیز ثابت و مستقرّی، خالِد و جاودان است؛ و تغییر و تحویل منافات با ثبوت و استقرار دارد، و عدم خلود لازمه تغییر و تحویل است كه آن در آخرت منافی فرض تجرّد و فعلیّت تامّه است.
اگر بهشتیان مخلّد نباشند، چه باشند؟ یا باید به ضعف و سستی و فتور و نقصان مبتلا شوند، و آن خلاف تجرّد است، زیرا نشأة آخرت، عالم طبع و طبیعت و كون و فساد نیست، خرابی و نقصان در آن راه ندارد؛ و یا باید مرگ آنانرا دریابد و در ذات خدا فانی شوند و مراحل نیستی را طیّ كنند، و آن هم به فرض غلط است، زیرا آنها فانی شده اند و جذبات جلالیّه آنها را فرا گرفته و اینك پس از فناء، بقاء یافته و به جذبات جمالیّه و سیر در آثار و تماشای نشآت اشتغال یافته اند.
و اگر جهنّمیان مخلّد نباشند، چه باشند؟ یا باید قوّت و قدرت یافته و از دوزخ خارج شوند، و آن خلاف تجرّد و فرض بقاء در تعیّنات آثار خودشان است؛ و یا باید بمیرند و فانی شوند و آن هم خلاف فرض است، زیرا پس از مرگ و فناء فی الله و جذبات قهّاریّه و كبریائیّة حضرت حقّ، اینك بازگشته و حیات و تعیّن گرفته و به آثار و صفات و اخلاق و ملكات خود به صورت های ملكوتیّه و آتشین جهنّم مبتلا گردیده اند.
آری، دسته ای هستند كه از جهنّم خارج می شوند. آنان دسته ای هستند كه كفر و شرك در اعماق قلبشان رسوخ ننموده و فقط ظاهر آنها را آلوده ساخته است. در این صورت پس از سوخته شدن ظاهر، چون باطن طاهر است و بهشتی است، به شفاعت و غیره به بهشت می روند و البتّه باید دانست آن خروج هم یك نوع تجلّی ملكوتی و نوعی از اعمال و صفات و ربط و نیّات آنهاست.
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید