هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است.
امام صادق علیه السلام میفرماید : انک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة وبین لک الداء و دللت علی الدواء :''ای انسان ! تو طبیب خویشتن قرار داده شده ای و نشانه سلامت به تو شناسانده شده است و دردها برای تو بیان شده است ، و به دواهای آن دردها هم رهنمایی شده ای ''غرض این جهت است که این تعبیر و شبیه این تعبیر در کلمات اکابر بشریت زیاد آمده است سقراط که در حدود دو هزار و پانصد سال پیش میزیسته ، سخن مهمی که از او باقی مانده همین است که " خودت را بشناس " مسئله خودشناسی چه اهمیت و ارزشی دارد و برای چه منظوری توصیه شده است ؟
برای دو منظور توصیه شده است یک منظور همان است که خودت را بشناس تا بتوانی خدا را بشناسی . گاندی می گوید : من از مطالعه (اپانیشادها ) یعنی قدیمترین کتابهای مذهبی و عرفانی هند ، سه دستور فرا گرفتم و آنها دستور العمل من در زندگی شد یکی اینکه در جهان فقط یک شناسایی وجود دارد و آن شناسایی " خود " است دوم اینکه هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است و جهان را . پس در اپانیشادهای مربوط به چندین هزار سال پیش نیز میبینیم یکی از کهنترین مسائل و اندرزهایی که از بشر به میراث مانده است " خودشناسی " است و امروز هم مخصوصا در یک قرن اخیر و در زمان حاضر مسئله انسان و انسان شناسی و علوم مربوط به انسان ، مهمترین و با ارزشترین علوم بشری شمرده میشود .
خود شناسی مقدمهء خداشناسی و اخلاق حال برای چه گفته اند خود را بشناس ؟ از خودشناسی به کجا میرسی ؟ به عبارت دیگر خودشناسی مقدمه چیست ؟ گفتیم این را برای دو منظور گفته اند یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی ، به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان میباشد یعنی خدا پی میبری دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی ، یعنی اخلاق و عمل اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد ، یعنی خودت چگونه باید باشی ، چون اخلاق ، از آن نظر که یک سلسله ملکات است بر میگردد به چگونه بودن و این که خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای جهان و مهمترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است یعنی خدا ، خود را بشناس ، و برای مهمترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس .
در قسمت اول میخواهم مقداری توضیح بدهم که چگونه انسان اگر خود را بشناسد خدا را میشناسد ؟ قرآن هم برای " خود شناسی " حساب جداگانه ای باز کرده است ، به این معنی که در قرآن و فقط در قرآن سراسر عالم خلقت ، آیت و درس است برای خداشناسی ، یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسد تا خدا را بشناسد از نظر قرآن ، تمام جریانهای خلقت ، تمام واحدهای آفرینش اعم از آسمانی و زمینی ، هر چه که در عالم هست ، آیاتند ، یعنی علامتها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند : ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب(سوره آل عمران ، آیه . 190 ) : ''همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل ''.
که این جور آیات در قرآن زیاد است ولی در عین حال که قرآن سراسر عالم را کتاب حق تعالی میداند که هر سطری از سطرهای این کتاب دلالت میکند بر علم و حکمت و دانایی مؤلف آن ، قرآن هم برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده ، یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است ، برای انسان آموزندگیهایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلا درختان دارند درست است که : ناخن انسان هم دلالت میکند ، بلکه در هر مویی از مویهای بدن انسان ، یا در هر رگ از رگهای بدن انسان یک دلالتی هست از این جهت انسان شبیه اشیاء دیگر است ، این که میگویم " حساب جداگانه " برای این است که مثلا میگوید و فی الارض آیات للموقنین ''در زمین ، نشانه هاست برای اهل یقین ''، کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست ، ولی راجع به انسان میفرماید : و فی انفسکم ( سوره ذاریات ، آیات 20 و . 21 ) و در خود شما اختصاص میدهد یا در آیه دیگر میفرماید: سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق ( سوره فصلت آیه . 53 ) : ''ما نشانه های خود را در جهان و در نفسهایشان به آنها مینمایانیم تا بر آنان روشن گردد که او حق است '' . حساب آفاق( عالم بیرون ) را یک حساب جداگانه ذکر میکند . میتوانست انسان را هم جزء آفاق ذکر بکند ، ولی برای " خود " انسان جدا حساب باز کرده : و فی انفسهم .
شناخت " خود " به عنوان یک حقیقت ثابت ، مقدمه شناخت خدا
اگر انسان من واقعی خودش را بشناسد به صورت یک شخص و یک وحدت واقعی .اگر انسان " خود " ش را بشناسد آن را به صورت یک حقیقت ثابت در این طبیعت سیال میبیند ، و بعد میبیند عالم هم که یک جریان دائم است ، یک حقیقت هست که وحدت آن را حفظ کرده خورشید ، ماه ، ستارگان و زمین ، اگر به طبیعت خود اینها نگاه کنیم ، دائما در حال عوض شدن هستند ، ولی یک حقیقت هست که آن حقیقت است که حافظ عالم است همین طور که این " من حافظ بدن است و بدن وحدت خودش را به خاطر او حفظ کرده ، و شخصیت بدن به شخصیت واقعی روح و روان انسان است ، شخصیت عالم هم به شخصیت آن حقیقت ماوراء الطبیعی تغیر ناپذیر است . وجود گرایشهای معنوی در انسان آیتی برای شناخت خدا جهت دیگری که به موجب آن نفس انسان آیت است برای خداشناسی ، مسئلهگرایشهای معنوی انسان است .
من عرف نفسه عرف ربه . ویلیام جیمز ،نتیجه ای که از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایشهای معنوی گرفته ، این است که میگوید : در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایشها به طبیعت وماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند میزنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعت اند ، یک سلسله گرایشهای دیگر وجود دارد که با حسابهای مادی جور در نمیآید بلکه ضد حسابهای مربوط به پیوند انسان با طبیعت است ، زیرا پیوند انسان با طبیعت برای این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشی بکند و نفع ببرد ، ولی این گرایشها با این حرفها جور در نمیآید انسان یک سلسله خواستها در این عالم دارد که با جنبه طبیعی و مادی وجود او جور در نمیآید و میگوید : اینها دلیل است بر اینکه عالمی دیگر وجود دارد و این احساسها ما را با عالم دیگر پیوند میدهد الهام های معنوی و خدایی ، خدا جویی ها ، نیکی جوییها ، خیر جویی ها و معنویت جویی ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینی نیست .
اهمیت خودشناسی در اسلام :
اسلام عنایت خاص دارد که انسان " خود " را بشناسد و جا و موقع خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد . این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنانکه هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این است که خود را به مقام والایی که شایستهء آن است برساند . قرآن کتاب انسان سازی است ، یک فلسفهء نظری نیست که علاقهاش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد ، هر چشم اندازی را که ارائه میدهد برای عمل و گام برداشتن است .
قرآن کوشاست که انسان " خود " را کشف کند . این " خود " ، " خود شناسنامهای نیست ، که اسمت چیست ؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی متولد شدهای ؟ تابع چه کشوری هستی ؟ از کدام آب و خاکی و با چه کسی زناشویی بر قرار کردهای و چند فرزند داری ؟ آن " خود " همان چیزی است که " روح الهی " نامیده میشود و با شناختن آن " خود " ، است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی میکند و خویشتن را از تن دادن به پستیها برتر میشمارد ، به قداست خویش پی میبرد ، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا میکند قرآن از برگزیدگی انسان سخن میگوید ، چرا ؟
میخواهد بگوید : تویک موجود " تصادفی " نیستی که جریانات کوروکر ، - مثلا اجتماع تصادفی اتمها - تو را به وجود آورده باشد ، تویک موجود انتخاب شده و برگزیدهای ، و به همین دلیل رسالت و مسؤولیت داری . بدون شک انسان در جهان خاکی قویترین و نیرومندترین موجودات است . از نظر قرآن ، انسان یک کدخدای انتخاب شده زمین است و به حکم شایستگی و صلاحیت ، نه صرفا زور و چنگال تنازع ، از طرف ذی صلاحیتترین مقام هستی ، یعنی ذات خداوند ، برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن " اصطفا " شده است ، و به همین دلیل مانند هر برگزیده دیگر " رسالت " و " مسؤولیت " دارد : رسالت از طرف خدا ، و مسؤولیت در پیشگاه او . اعتقاد به اینکه انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است ، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود میآورد ، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجهء یک سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود میآورد.
خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند ، بداند خاکی محض نیست ، پرتوی از روح الهی در او هست ، بداند که در معرفت میتواند بر فرشتگان پیشی بگیرد ، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست ، بداند که او امانتدار الهی است ، بداند که بر حسب تصادف ، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد .
نظرات 0
شما هم میتوانید در این مورد نظر دهید