پلانتينگا و عقلانيت اعتقاد دينى

ارتباطات ميان فلسفه و مسيحيت در طول بيست قرن آينه تمام نمايى از تضاد و تنش منازعه پيلاطوس با اين ادعاى مسيح است كه او نشانه حقيقت است[1]. در دوران جديد، لازمه سنجه هاى عقلانيت دوره روشنگرى آن بود كه اعتقادات دينى در صورتى به لحاظ فلسفى معتبرند كه بر دلايل معتبر استوار باشند و مقدمات آن ها از مقبوليت همگانى برخوردار باشد. چنين دلايلى به رغم تلاش هاى استوار و متهورانه نازا وامانده اند، و در نيمه قرن بيستم صاحبان تقريباً جدى دين و فلسفه در برابر مباحث فلسفى دين (كه در آن وقت در رشته فرعى فلسفه دين شكل تخصصى به خود گرفته بود) موضعى كاملا دفاعى گرفتند.

ادامه مطلب